پریسا فتحنایی خبرنگار پایگاه خبری تجارت گردان

وقتی وارد اتاق شد خیلی غمگین بود در حالی که سرش پایین بود روی صندلی نشست سکوت کرده بود منتظر شدم تا صحبت کند بالاخره ازش پرسیدم از چی داری فرار می‌کنی؟ من چه کمکی میتونم بکنم؟با چشمای بی فروغ به صورتم نگاه کرد و گفت زندگیمو نجات بده پرسیدم چی شده و گفت سر یه فال قهوه زندگیمو باختم شوهرم حاضر نیست دیگه با من زندگی بکنه خرافه و خرافات در گذشته بخشی از نظام باورها ، افکار و …اعتقادات بوده است و در عصر حاضر عنصری است که از راه سنت و فرهنگ به ما رسیده است ؛ آنچنان که ماهیت خرافی آنها پنهان مانده است . امروزه در گوشه و کنار کشور شاهد آنیم که عده‌ای از افراد به جای آنکه به دنبال پیدا کردن راه حل برای مسائل و مشکلات خود باشند به خرافاتی که هیچ پایه علمی‌ندارد متوسل می‌شوند.وجود افرادی خاص با عناوین فالگیر ،رمال و طالع بین که امروزه متاسفانه در جامعه ما اندک هم نیستند دال بر رواج افکار خرافی در سطح جامعه دارد . خرافات در طول قرن‌های متمادی چنان بر منطق ما تاثیر گذاشته که به رغم پیشرفت در علم و فناوری هنوز هم بر رفتار اجتماعی و افکار ما تاثیر گذار است ، توهمات ذهنی حتی تاریخ را تغییر میدهد . ذهن ما چون نمی‌تواند اتفاقات غیر ممکن را بپذیرد تا زمانی که یک پاسخ منطقی وجود نداشته باشد مغز برای چیزهایی که درک نمی‌کنیم توضیحاتی می‌سازد این توضیحات چه منطقی باشند و چه غیر منطقی دروازه‌ای هستند به سوی خرافات . ریشه بسیاری از مشکلات زناشویی ،افتادن در دام تحریف‌های شناختی ، افکار منفی و یا حتی بر اساس خرافات عمل کردن است . وقتی حال روحی روانی بدی داریم احتمال اینکه خرافات را باور کنیم و به سمت خرافه برویم بیشتر می‌شود ، وقتی ناراحت هستیم بسیار راحت‌تر تحت تاثیر قرار می‌گیریم و کلاهبردارانی مثل فالگیرها و پیشگوها از این حقیقت کاملا مطلع هستند . به قول فرانتس کافکا آدم‌ها خسته‌تر و پریشان تر از آنند که فکر کنند و این است که به خرافات پناه می‌برند . واما ریشه‌های روانی باور به خرافات چیست؟ برخی روانشناسان معتقدند این موضوع ریشه در اضطراب درونی ما دارد و این اضطراب ناشی از ابهام است که در بسیاری از مواقع در یک وضعیت وجود دارد و چون ما نمی‌توانیم پاسخ درستی به این وضعیت بدهیم دچار اضطراب می‌شویم و تلاش می‌کنیم با تبیین‌های غیر واقعی و خرافی به نحوی مسئله را برای خود حل کنیم . خطر خرافه گرایی این است که انسان خود را بی اختیار می‌داند و همه اتفاقات را به تقدیر وابسته می‌کند و گمان می‌کند سرنوشت انسان از قبل طراحی شده است و این باعث جمع گرایی و بی اختیاری انسان و عاملی برای عقب نگه داشتن اذهان افراد کم سواد است .