×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

ویژه های خبری

امروز : سه شنبه, ۴ دی , ۱۴۰۳
روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

روایت از جنگ و سال‌های حماسه‌ کاری بسیار سخت است. به‌ویژه این روزها که از سال‌های هشت سال دفاع مقدس قریب به چهار دهه‌ را پشت سر گذاشتیم. دیگر کمتر می‌توان نشانه‌های روشن آن روزها را از پرچم‌های سبز گرفته تا حجله‌های سر کوچه‌ها، خیابان‌ها و میادین شهرمان به یاد آوریم. حجله‌هایی که نشان می‌دادند عزیز دل خانواده‌ای که روزی قلب تپنده آن‌ها بود در راه حفظ آب و خاک وطن‌مان پَر کشیده و از آن‌ها جدا شده‌است.

رویکرد دیگر سخت بودن روایت جنگ به نسل جوان و نوجوان امروز بازمی‌گردد. نسلی بی‌خاطره و بدون تصویر روشنی از حماسه‌سازی هشت سال دفاع مقدس رزمندگان در جبهه‌های حق علیه باطل. در روزهایی که جوانان این سرزمین زیر سایه آتش و رد و بدل شدن گلوله‌ها جان خود را نثار می‌کردند تا دیگر هم‌میهنان‌شان در خانه‌های خود با آرامش و امنیت روزهای زندگی را به‌ هم سنجاق کنند.

اما هنوز باید شاکر بود در روزگاری نفس می‌کشیم که در میان ما هستند انسان‌هایی که این‌بار هم با چشم سر و هم با لنز دوربین‌شان تک‌تک خاطرات آن روزها را ثبت کرده‌اند. چه در قالب خاطرات شفاهی و چه در نگاتیوها و فریم‌های دوربین‌هایی که مانند اسلحه رزمندگان از آن‌ها جدا شدنی نبود. عکاسانی که امروز آن‌ها را به‌عنوان عکاسان جنگ می‌شناسیم صف به صف در خط مقدم روایت کننده حماسه حماسه‌سازان این آب‌وخاک بودند.

یکی از آن‌ها محسن راستانی هنرمندی است که خود زاده خرمشهر است و در چند عملیات‌ از جمله مجموعه عملیات‌ بیت‌المقدس که در نهایت منتج به آزادی خونین‌شهر شد، پابه‌پای رزمندگان بود و در اولین دقایق و ساعات فتح و آزادسازی خرمشهر در این شهر همیشه سرافراز ایران حضور داشت. حال در روز سوم خرداد ماه مصادف با سالروز آزادسازی خرمشهر با این هنرمند عکاس از خاطره‌ها، روایت‌ها و عکس‌هایش سخن گفتیم.

عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، مدرس دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، عضو هیات موسس انجمن صنفی عکاسان مطبوعات ایران، عضو هیات موسس انجمن عکاسان ایران، عضو شورای سیاستگذاری یازدهمین بی ینال عکس ایران موزه هنرهای معاصر، داوری چندین جشنواره و مسابقه عکاسی، شرکت در چندین نمایشگاه جمعی و انفرادی در داخل و خارج از کشور، دریافت چند جایزه و برگزیده آثار در مسابقات داخلی و خارجی، نویسنده چندین مقاله در مطبوعات ایران، تنها بخشی از کارنامه محسن راستانی است.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

ما در جنگ تحمیلی برای هیچ‌چیز مهیا نبودیم حتی عکاسی

محسن راستانی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهار داشت: پیش از هر چیز باید این را قبول کنیم که واقعیت آنست که ما در جنگ تحمیلی برای هیچ‌چیز مهیا نبودیم حتی عکاسی. به عبارت دیگر عکاسی نیز فعلی بود مانند بقیه مهارت‌ها که هر کسی این مهارت را نداشت. اگرچه در طول جنگ و پیش از محاصره خرمشهر توسط لشکر حزب بعث، شاهد سوابقی بابت تحریک نیروهای نفوذی و بمب‌گذار عراقی حزب بعث توسط ستون پنجم در شهر بودیم؛ در آن زمان تنها تعدادی از بچه‌های انقلابی و مذهبی بودند که تلاش داشتند با کنترل شهر از آن حمایت کنند. آنها همان بچه‌های مسجد و انقلابی بودند و آمادگی‌های بسیار جزئی در حد مقابله با جنگ داخلی را داشتند.

وی ادامه داد: اما هماهنگی و تلاش آنها در برابر پنهان‌کاری‌ها و شبکه بسیار پیچیده و پرنفوذی که عراق در خرمشهر داشت توان رقابت نداشت. شاهد بودیم تعداد معلمان عراقی که در مدرسه عراقی‌ها مشغول بودند از چهار، پنج نفر به بیش از ۲۰ نفر افزایش یافت و بعدها متوجه شدیم آنها افسران اطلاعاتی و عملیاتی عراقی هستند که آمدند، مستقر شده‌اند و تمام شهر را رصد می‌کردند.

این مدرس عکاسی افزود: مدرسه عراقی‌ها یک مرکز فتنه و به گونه‌ای پادگان بود که حتی در آن اسلحه وجود داشت و کسی از آن خبر نداشت. آن‌ها زیر پوشش مدرسه این اتفاق را صورت دادند. حال تصور کنید این نیروها چقدر مهیا بودند. در طرف ایرانی که اوایل انقلاب نیز به سر می‌برد کسی مهارت، آمادگی و ذهنیت برای مقابله با یورش کشور و ارتش خارجی را نداشت. دراین‌میان نیروهای جوانی بودند که سن کمی داشتند کوچکترین آنها نوجوانان ۱۴ و ۱۵ ساله بودند و بزرگ‌ترین آن‌ها شاید ۲۳ یا ۲۴ سال داشتند.

بعدها که سپاه خرمشهر شکل گرفت تعدادی از همان نوجوانان و جوانان با اصرار دوستان خود آمدند در سپاه ثبت‌نام کردند. آنها شرم داشتند که سلاح دست بگیرند یا لباس رزم بپوشد. بچه‌هایی بودند که اساساً برای جنگ وچنین مسائلی آمادگی لازم را نداشته‌اند. این اتفاق باعث شد بنیه بسیار ضعیفی در مقابل این تهاجم و لشکرکشی گسترده دشمن وجود داشته باشد. واقعیت این مسئله آن بود که نه‌تنها در جوانان خرمشهر این باور و آمادگی وجود نداشت که در نهادهای نظامی نیز چنین تصوری وجود نداشت.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

سهم انکارنشدنی مادران، خواهران و همسران رزمندگان در روزهای مقاومت خرمشهر 

به گفته راستانی، کنار هم قرار دادن همین اطالاعات است که عظمت فتح خرمشهر را صدچندان می‌کند که چگونه در موقعیتی که کسی مهارت و آمادگی برای مقابله با آنرا نداشت، بچه‌های سلحشور و قهرمان جنگ تمام توان‌ را گذاشتند و در طول درگیری‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌ها، خیابان‌ها و حوالی شهر مهارت‌ها را می‌آموختند. وقتی آن‌ها اسیر می‌گرفتند، اسلحه آن‌ها را صاحب می‌شدند. حتی تکنیک‌ها و تاکیتک‌های نبرد را از خود آن‌ها فرامی‌گرفتند. اگرچه منکر تخصص، ایثار و رشادت بسیاری افسرانی که آمده بودند و تعدادی از تکاوران نیروی دریایی که حضور داشتند و تلاش می‌کردند مهارت‌های‌شان را به بچه‌ها آموزش دهند نمی‌شویم.

وی ادامه داد: در گام نخست شاید بشود گفت سپاه خرمشهر حدود ۱۵ نفر بودند که زیرساخت‌ها را در دست گرفتند. در مقابل، تجهیزات و آمادگی که افسران اطلاعاتی عراقی در قالب همان مدرسه عراقی‌ها شرایط را برای هجوم و حصر خرمشهر فراهم کرده بودند، تلاش همان افراد معدود اصلا یارای رقابت با افسران عراقی را نداشت.

کل آن ۱۵ نفر شاید دو یا سه ژ۳ بیشتر نداشتند و یک آرپی‌جی که تازه می‌خواستند کار با آنرا فرابگیرند. درحالی‌که خرمشهر وقتی‌ توسط عراقی‌ها تصرف شد، ۸۰۰ تانک از پنج نقطه با حضور ۱۳هزار نفر و پنج لشکر بود یک لشکر به عنوان نیروی جایگزین در مرز مستقر شده بودند. درحالی‌که افراد ما به یک دسته و گردان هم نمی‌رسید.

این عضو هیات موسس انجمن عکاسان ایران تصریح کرد: ترکیب رزمندگان ما در خرمشهر شامل جوانان، افراد مسن و حتی زنان و دخترانی بود که اغلب آنها خواهران، مادران و همسران رزمندگان بودند و شهر را ترک نکردند. آنها اصرار داشتند بمانند و اسلحه دست بگیرند. همین زنان، دختران و مادران در کنار مقاومت، کارهای زیرساختی بسیاری را چون تهیه و انبارداری غذا، کفن و دفن، رساندن آب و مواردی از این دست را نیز با دقت و انسجام بالایی انجام می‌دادند.

وی گفت: تعدادی از آنها در بیمارستان‌ها مستقر شده بودند و سعی می‌کردند پرستاری را به شکل تجربی با نگاه کردن یاد بگیرند و زخمی‌های سرپایی را درمان می‌کردند. حتی در خط مقدم حاضر می‌شدند و درمان‌های اولیه را انجام می‌دادند. هرکدام در طول روز به نقاط مختلفی می‌رفتند و هر کار و کمکی از توان‌شان برمی‌آمد انجام می‌دادند.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

در واقعیت دیدن این‌همه خشونت امکان‌پذیر نیست

این مدرس دانشگاه خاطرنشان کرد: سلاح بچه‌ها در آن روزها کوکتل‌مولوتوف بود که در مسجد جامع و مسجد امام صادق درست می‌کردند. اسلحه‌ای آن چنان وجود نداشت. اما با سرعت بالا همان زنان و مادران مسلح شده بودند.

موقعیت بسیار سختی بود که واقعاً نمی‌توان آن را توصیف کرد. به قدری حجم آتش، تعداد مجروحان و کشته‌شدگان زیاد بود که گاهی تصور می‌کنم یک خواب بوده است. یعنی در واقعیت دیدن این‌همه خشونت امکان‌پذیر نیست. درحالی‌که تمام آن حقیقت بود. به همین اعتبار می‌توانم بگویم ما به تعداد افرادی که آن‌جا می‌جنگیدند قهرمان داشتیم. به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها و خیابان‌ها حماسه داشتیم. حتی از شرایط کوچه بغل دست‌مان هم خبر نداشتیم که چه اتفاقی در آنجا در حال وقوع است. تنها چشم خداوند بود که ناظر تمام این رویدادها بود. تصور کنید تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها درگیر باشد از زمین و آسمان واقعاً قابل‌تصور نیست.

راستانی گفت: وقتی من به جنگ‌های کلاسیک نگاه می‌کنم، بعد خرمشهر را می‌دیدم و مقایسه می‌کردم، احساس می‌کردم ما در جنگ کلاسیک بسیار آسایش، فرصت و امنیت بیشتری داریم تا شهری که تمام کوچه‌پس‌کوچه‌ها و هر پنجره‌اش یک سنگر و یک دشمن پشت آن است و در حال تبادل آتش بود. این‌ها مسائلی بود که کمتر مردم از آن مطلع هستند. همین الان که دارم این‌ها را مرور می‌کنم تعداد زیادی تانک‌های عراقی در باتلاق‌ها و زمین‌های آنجا زیر بارندگی‌ها خوزستان و زمین نرم این سرزمین دفن شده‌اند. ۴۰ سال از آن تاریخ گذشته‌ و شاید هنوز این تانک‌ها زیر این خاک‌ها وجود داشته باشد. اما کسی آن را باور نمی‌کند.

وی ادامه داد: حتی شهدای ما در گوشه‌گوشه‌ خاک خرمشهر ممکن است هنوز وجود داشته باشند. تصویری را برای شما بازگو می‎ کنم. ما در خرمشهر بعد از هشت ماه به جسد تعدادی از رزمندگان که بالای پل خرمشهر بودند و از آنها تنها استخوان‌هایشان باقی مانده بود دسترسی پیدا کردیم. زیرا عراقی‌ها پل خرمشهر را منهدم کرده بودند و امکان دسترسی به آن‌ها وجود نداشت. کسی هم نمی‌تونست بالای پل برود چون در تیررس بود. تصور کنید  یک جسد هشت ماه مانده باشد. بعد از آرام شدن شرایط باز هم این مادران بودند که می‌رفتند و بچه‌ها را در آغوش می‌گرفتند و استخوان‌ها را می‌بوسیدند.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

شرح آنچه در خرمشهر به چشم دیدم برای شنوندگان بیشتر شبیه تخیل است

این عضو هیات موسس انجمن صنفی عکاسان مطبوعات ایران با تاکید بر آنکه صحنه‌هایی که آن‌جا دیدم بیشتر شبیه تخیل است، چون حجم درک آن برای ما بسیار سخت است یادآور شد: ما در خرمشهر نه تصوری از جنگ داشتیم، نه آمادگی موجه با آنرا داشتیم و نه آدم نبرد بودیم. خرمشهر یک شهر آرام، مذهبی، مرفه، با مردمان پیر و جوان ثروتمند و ندار که همه در کنار هم به هم کمک می‌کردند. برای همه امنیت همان چیزی بود که من راستانی که تا ۱۸ سالگی که عمرم را آن‌جا گذراندم به چشم می‌آمد. اینها را شاهدی می‌گوید که آن‌جا زندگی کرده است. به دنیا آمده است. داستان جنگ، داستانی نبود که پدربزرگ و مادربزرگ برای ما قصه بگوید. چیزی بود که ما در همان اوان جوانی تجربه کردیم و با پوست، گوشت و استخوانمان آنرا درک کردیم و هنوز هم اثار آن در این سن ۶۲ سالگی در وجودم احساس می‌کنم.

همه آن تصاویر در در تصورم هست و همان‌ها باعث شده‌ امروز وقتی به مطالبات این روزهای شهدا فکر کنیم، وقتی به شهید ۱۱ ساله‌ای مثل بهنام محمدی که در کنار او بزرگ شدم فکر می‌کنم مدام پیش خودم تصور می‌کنم این فرد می‌توانست دانشمند، فیلسوف یا شاعر شود. می‌توانست پدر خوبی باشد. آدم خوب و مفیدی برای خود و دیگران باشد اما در ۱۱‌سالگی جانش رفت. زمانی‌که بهنام ۱۱ سالش بود من تازه ۱۷ ساله بودم و حال در ۶۲ سالگی تصور می‌کنم چرا من مانده‌ام و چرا او رفته؟

وی ادامه داد: حال که من مانده‌ام و او رفته‌است باید چه کرد؟ اگر می‌گوییم شهدا زنده هستند، اگر آن‌ها بیایند پشت تریبون به ما چه می‌گویند؟ به ما می‌گویند که آیا ما رفتیم که خونمان پایمال شود؟ ما آمدیم برای آبادی و خوشی این سرزمین، برای آینده این سرزمین آمدیم. برای امیدوار بودن این سرزمین آمدیم. اینها و هزاران دیگر مطالباتی است که در زندگی امروز هر کسی که در آن دوران بوده وجود دارد. این اصلی‌ترین مسئله‌ای است که تا امروز درگیری ذهنی من است.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

باد بود و باد بود و باد بود و سکوت

نویسنده کتاب زمان سخت درباره خاطرات خود از عکاسی به هنگام فتح خرمشهر اظهار داشت: من یکی، دو روز بعد از آزادسازی به خرمشهر رسیدم. به محلاتی رفتم که ستادهای فرماندهی بعثی‌ها بود. همین‌طور نظاره می‌کردم و عکس می‌گرفتم. از نوع ساخت این ستادهای فرماندهی که بسیار مستحکم بنا شده بودند عکس می‌گرفتم.

هیچ‌چیزی جز سکوت و باد آنجا نبود. تصویر شهری که می‌شناختم برای من خیالی بود. انگار مثل چیزی که تازه من به آن پا می‌گذارم. قابل‌تصور نبود. تصور کنید شهری در و دیوار آن پر از گل‌های یاس و گل‌های کاغذی رنگین بود. شهری که مملو از عطر گل‌های یاس و نخل‌های سبز و سایه‌سار درختان در کوچه‌ها و خیابان‌هایش در ذهن ثبت شده بود، چیزی از آن باقی نمانده بود. تنها تخریب و سنگرسازی عراقی‌ها و آثاری که از خود به‌جای گذاشته بودند و باد بود و باد بود و باد بود و سکوت…

وی ادامه داد: این تصویر بسیار بر من اثر گذاشت. تعدادی از این تصاویر را گرفتم که روزی نشان دهم آن‌ها چگونه تدارک دیده بودند و چگونه شهر را تصرف کرده بودند. در عملیات بیت‌المقدس از جاده اهواز به خرمشهر، عراقی‌ها ۱۷ دپو داشته‌اند. دپوهایی که طراحی اسرائیلی داشت و در هر دپوی بیش‌از ۵۰ تانک مستقر بود. هر دپو یک پادگان سر تا پا مجهز و آماده بود. ما تمام این پادگان‌ها را با تن، جان و اراده‌ بچه‌ها رد کردیم. تجهیزات آن‌چنانی سنگینی نداشتیم اما ترسی که بر دل آن‌ها افتاد، باعث شد که آن‌ها عقب‌نشینی کنند.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

اولین عکسی که گرفتم از صالح موسوی، قهرمان شهر بود

راستانی با اشاره به آنکه اولین عکسی که گرفتم از صالح موسوی، قهرمان شهر بود درحالی‌که لباسش را به سبب گرمای هوا، پارگی، سوختگی و لخته‌های سنگین شده خون از تن درآورده بود و با وجود این مجبور شده بود لوله آرپی‌جی را روی شانه‌اش بگذارد و تانک‌های شهر را با پای برهنه در کوچه‌ها شکار کند. سال‌هاست که از آن دفاع می‌گذرد و امروز آن قهرمان به‌خاطر مصیبت‌هایی که دیده بود دچار سکته مغزی شده است. الان بیش‌از چهار سال است که روی ویلچر زندگی می‌کند. حتی قدرت تکلم را از دست داده است. از یک قهرمان این ساخته شده‌است و البته به او بسیار بی‌مهری شد.

وی با تاکید بر این آسیب که تقریباً همه قهرمان‌های مردمی را فراموش کردیم ادامه داد: جنگ یک ثروت بزرگ بود برای ملتی که بتواند به آبادی برسد. به جنگ جهانی دوم نگاه کنید. آلمان‌ها صددرصد زیرساخت های‌شان از بین رفت اما در مدت کوتاهی به قابلیت بزرگی از نظر اقتصادی، اقتدار اجتماعی و  فرهنگی رسید اما ما هنوز در ترسیم آینده‌ای مشخص با اما و اگرهای متعددی مواجهیم.

راستانی تصریح کرد: این یک واقعیت است که عکاسی‌ای که ما در سال‌های ابتدایی جنگ انجام می‌دادیم، عکاسی آماتور بود. ما عکاس‌های حرفه‌ای نبودیم. درکی از حرفه‌ای‌گری نداشتیم. نهادهای حرفه‌ای در آن زمان وجود نداشت. در واقع یک تکلیف ذوقی بود. احساس می‌کردیم مسئولیتی در برابر جنگ داریم. سلاح نبود که در دست بگیریم، کاری نبود که می‌توانستیم انجام دهیم و فکر کردیم دوربین می‌تواند این مسئولیت را برعهده بگیرد و شروع به عکاسی کردیم.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

فقط می‌گفتم به لنز نگاه کنید، لبخند، یک، دو، سه!

وی تصریح کرد: همین‌قدر به شما بگویم در ابتدای مسیر شروع کردم به گرفتن عکس‌هایی یادگاری از دوستانم و بعدها وقتی‌که آن‌ها شهید می‌شدند و پیکرشان دفن می‌شد من در خورجینم نگاه می‌کردم ببینم عکس او را گرفتم یا نه؟ وقتی می‌خواستم عکس‌ها رو نگاه کنم از دستم قاپیده می‌شد و در دست برادر، خواهر و خانواده قرار می‌گرفت. غرق بوسه و پر از اشک شد و حتی جسد را رها می‌کردند و به‌عکس پناه می‌آوردند.

این مدرس دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران ادامه داد: زیرا من در تمام آن عکس‌ها فقط می‌گفتم به لنز نگاه کنید، لبخند، یک، دو، سه! تصور کنید همه آنها خسته بودند، لباس‌شان پر از پارگی، سوختگی و خون‌هایی بود که روی بدن آن‌ها خشک‌شده بود. آب هم در شهر نبود. اگر آبی بود تنها برای نوشیدن بود برای آنکه توان جنگیدن داشته باشد. برای من بسیار جالب بود. می‌دیدم همه آن‌ها به این عکس پناه می‌برند. چون آخرین خنده آن‌ها به دنیا بود. آخرین تصویری بود که من از آن‌ها گرفته بودم. همان صالح موسوی دوربین کوچک آماتوری را به من داد و گفت محسن عکس این بچه‌ها را برای خانواده‌هایشان بگیر! و من فقط صورت آن‌ها را می‌گرفتم و عقلم نمی‌رسید که جنگ هزاران چیز دیگر دارد.

این تقدیر شده و برگزیده جوایز مختلف عکاسی در مسابقات داخلی و خارجی تصریح کرد: بعدها متوجه قدرت عکس و عکاسی شدم. علاقه‌ای که عکاسی در من به وجود آورد من را به دانشکده هنرهای زیبا کشاند و به اولین گروه پذیرفته‌شدگان و اولین فارغ‌التحصیلان رشته عکاسی در ایران بدل شدیم. بعدها متوجه شدم این پرتره‌ها چقدر نقش بزرگی در زندگی دارند. پرتره‌ها در حقیقت سند بزرگی است که وقتی آدم‌ها به آن نگاه می‌کنند درواقع انگار به خود او نگاه می‌کنند و حضور او را تکرار می‌کنند. متوجه شدم چرا آن‌ها این‌قدر این عکس‌ها را می‌بوسیدند و عکس‌ها را روی چشم‌ها و سرهایشان می‌گرفتند.

روایت عکس‌ها از دفاع مقدس/به تعداد کوچه‌ها و خانه‌ها حماسه داشتیم

پروژه‌ای که تا پیش از مرگ آنرا عملی خواهم کرد

این نویسنده و پژوهشگر حوزه عکاسی جنگ خاطرنشان کرد: این اتفاق برای من شوک بزرگی در عکاسی بود تا بفهمم مقوله عکس چیست. وقتی تصویر کسی را می‌گیری و او جانش را از دست می‌دهد، تصویرش ادامه زندگی اوست. چون دیگر تن او حرکت نمی‌کند نفس نمی‌کشد اما آن آدم در عکس زندگی را ادامه می‌دهد. این بسیار برای من موضوع جذابی بود. هنوز هم این تأثیرگذاری عکس برایم سوال و ابهام بزرگی است.

راستاین در پایان گفت: امروز بسیاری از آن عکس‌ها گم شده است. زیرا در آن روزها نه خودمان درکی از آن داشتیم و نه دیگران؛ این یک واقعیت است. حال بعد از ۴۰ سال اگر خدا توفیق دهد امسال سناریویی را تهیه کرده‌ام و می‌خواهم تمام عکس‌هایی که آن روزها نگرفتم این‌بار تکرار کنم. با گروه حرفه‌ای سینمایی تولید این عکس‌ها را انجام خواهم داد و امیدوارم پیش ‌از مرگم بتوانم این عکس‌ها را بگیرم. این عکس‌ها باید به‌قدری قوی باشد که هیچ تصوری از این‌که این عکس‌ها ساختگی است در آنها وجود نداشته باشد و تمام تلاش خود را خواهم کرد. 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.