به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی ایرنا، مهران یوسفی هنرمند پیشکسوت نقاش و موسیقیدان متولد ۱۳۵۲ در شهر بروجرد، دوران تحصیلی خود را در این شهر سپری کرد و برای ادامه فعالیت هنری به تهران آمد، وی در محضر استادانی همچون سیدجمالالدین خرمینژاد، محمدرضا آتشزاد و ایمان ملکی بهره برد، یوسفی حدود سه دهه سابقه فعالیت هنری حرفهای در نقاشی (رنگ و روغن، مینیاتور، آبرنگ) و در زمینه موسیقی در رشته پیانو دارد، همچنین وی در حوزه هنر عکاسی نیز فعالیت داشته است.
همچنین مینیاتورهای یوسفی فضا و سبک و تکنیک مخصوص خود را دارد و برگرفته از ادبیات و فلسفه عرفانی ایرانی است. وی به تدریس و آموزش هنر نیز میپردازد و تاکنون در بیش از ۱۵ نمایشگاه انفرادی و جمعی شرکت کرده است. سال ۱۳۸۹ آلبوم موسیقی «بوی باران» (تکنوازی پیانو) با ملودیهای قدیم ایرانی با تنظیم یوسفی منتشر شد.
پس از سه دهه فعالیت مستمر، میتوان بدون تردید او را یکی از چهرههای شاخص و تأثیرگذار در آموزش هنر و به عنوان یکی از هنرمندان فعال هنرهای تجسمی دانست. کارنامه پربار تولید آثار هنری در شاخههای گوناگون هنر تصویر از یک سو و تلاش مستمر برای آموزش و ترویج، زمینهساز دریافت جوایز متعدد، تقدیر و حضور در بسیاری از رویدادهای داخلی و خارجی شده است.
با یوسفی درباره حضور هنرمندان ایرانی در رویدادهای بینالمللی، نقش آموزش در تربیت هنرمند، مهمترین دغدغه هنرمند امروز و نقش نوآوری در خلق ارزش افزوده و اشتغال از هنر، به گفت و گو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
حضور در عرصه هنرهای تجسمی به ویژه نقاشی، تا چه میزان به دلیل علاقهمندی شما به این حوزه بوده و تا چه اندازه شرایط باعث شد به این هنر سوق پیدا کنید؟
در دوران کودکی، کمرو و خجالتی به اصطلاح بسیار دورنگرا بودم؛ خانوادهام تمام تلاش خود را به کار میبندند تا من را از فضای خلوت خانه بیرون و در فعالیتهای اجتماعی روبه رو کنند و با مشاور مدرسه مشورت میکنند. مشاور، حضور در برنامههای گروهی ورزشی و هنری را توصیه میکند و به صورت کاملا اتفاقی، من را در کلاس نقاشی کانون ثبتنام میکنند، شرایطی که موجب شد استعداد و علاقهام به هنر نقاشی را پیدا و دنبال کنم.
فعالیت حرفهای شما در حوزه نقاشی چگونه آغاز شد؟
از سالهای ابتدایی پس از انقلاب، آثار هنرمندان نقاش برجسته داخلی و بینالمللی را دنبال میکردم و به طور مستمر، در این حوزه دست به قلم شدم و آثاری را در رویدادهای داخلی و بینالمللی مختلف عرضه کردم. از سال ۱۳۶۸ شرایط تدریس برایم فراهم شد و فعالیتم را به عنوان مدرس در حوزه آموزش نقاشی به هنرجویان آغاز کردم.
پس از مدتی فعالیت در تدریس و بازخورد خوب از مخاطبان و حس خوب شریک بودن در خلق آثار هنرجویان حس کردم که معلمی چقدر اتفاق شیرین و لذتبخشی است چراکه زمان تدریس هنر نقاشی و خلق تابلو برایم فرقی نمیکرد که این اثر، متعلق به یک هنرجو باشد یا هنرمندی نام آشنا. همین که من هم در خلق آن اثر نقشی داشتم، برایم لذتبخش بود و خروجی آن حال خوبی را به وجود میآورد. همین موضوع باعث شد که آموزش و پرورش مربی را سرلوحه کارم قرار دهم. در حال حاضر هم اغلب هنرآموختگانم به عنوان همکارم در تهران و شهرهای مختلف ایران فعالیت دارند. برای من مشاهده موفقیت هنرجویانم حس خوبی دارد و مایه خرسندی است.
در طول این سالها خوشبختانه این فرصت را داشتم که با هنرمندان و استادان مختلفی همکاری کنم و اگرچه سالهای نخست، صرفاً به خاطر علاقه شخصی کار میکردم اما به تدریج برایم به مأمن و پناهگاهی مطمئن تبدیل شد. چراکه وقتی انسان فعالیت هنری دارد، درمییابد که هنر چه همدم صادق، مانا و خوبی است. بنابراین پرداختن به هنر پس از مدتی، به دغدغه اصلی من تبدیل شد به طوری که تلاش کردم رویکرد و دیدگاهم را در قالب این کار مطرح کنم. دریافتم که اگر میخواهیم از احساسی سخن بگوییم یا دردی را در اجتماع بازتاب دهیم، هنر میتواند به خوبی زبان بیان ما باشد.
شکلگیری شخصیت و هویت هنری و فرهنگی شما در سالهای آغازین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دهه ۶۰ اتفاق افتاد. موسیقی و نقاشی در آن دوران، در متن جامعه میداندار بوده و در شکلگیری مشی فکری و باورهای جامعه نقشی تاثیرگذار ایفا کردند. تا چه میزان متأثر از فضای آن زمان قرار داشتید و آثار آن دوره را چگونه ارزیابی میکنید؟
حال و هوا و فضای فعالیتهای هنری ما در دهه ۶۰، خواه ناخواه متأثر از حال و هوای پس از انقلاب و دفاع مقدس بود. روحیه و رویکرد انقلابی در تمامی عرصهها از جمله آثار هنری جلوه داشت. با توجه به تصاویری که از دوران جنگ، امام خمینی(ره) و جامعه انقلابی منتشر میشد، هنرمندان نیز سوژههای مرتبط را دستمایه خلق آثارشان قرار میدادند، آثار با موضوع های مشخص، مثل پرتره امام خمینی، شهدا و دفاع مقدس و روزهای انقلاب اسلامی که از سوی نهادهای مختلف سفارش میشد، یکی از فعالیتهای اصلی ما در آن دوران بود.
نقاشی دیواری که در آن دوران بسیار پرطرفدار بود و عمدتاً به موضوع انقلاب اختصاص داشت، متناسب با فضای بومی و مبتنی بر ارزشهای ما، خلق میشد. در زمینه نقاشی دیواری نیز فعالیتهایی داشتم و آثاری را خلق کردم. به تدریج بعد از دوره سازندگی، رنگ و بوی جنگ خاموش شده بود؛ موضوعی که در سوژه آثار هنری هم اثر میگذاشت و بر ما نیز اثرگذار بود.
سالهاست که به عنوان مدرس نقاشی و موسیقی به علاقهمندان، تجربه تعامل و آموختن به سلیقهها و طبقههای گوناگون را دارید، فضای آموزش آکادمیک در خلق اثر هنری فاخر و ماندگار را در کنار تجربه و عمل چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه آموزش و یادگیری هنر، به صورت آکادمیک و تجربی تا حد زیادی سلیقهای است. مثلا شما با یک استاد کار میکنید و آن استاد میتواند هم در دانشگاه و هم در آموزشگاه تدریس و در هر دو حالت آن چیزی را که خودش تجربه کرده و دوست دارد به شما منتقل میکند. برنامه و چارچوب منظمی برای آموزش نداریم تا بتوانیم بگوییم که اگر آکادمیک کار کنیم به چه نقطهای خواهیم رسید و همه چیز در نهایت، به سلیقه، سبک و دیدگاههای استاد بستگی دارد. این موضوع، امری فارغ از آکادمیک یا تجربی بودن یادگیری است اما در مجموع، به جرات میتوانم بگویم که کار عملی و تکنیک را در خلق اثر در آموزشگاههای آزاد بهتر میتوان آموخت و آموزش آکادمیک مسیر درست را صحیحتر به ما راهنمایی میکند.
در آموزشهای تجربی بُعد عملی هنر بیشتر تقویت میشود در حالی که تحصیلات آکادمیک، دانش تئوریک را افزایش میدهد و شما را به پژوهشگر و کارشناس خوب و موفق بدل میکند. مثلا تاریخ هنر را خیلی خوب خواهید شناخت گرچه ممکن است به مباحث صرفاً علمی مثلا تاریخ هنر در آموزشگاههای آزاد اندک و گذرا پرداخته شود. بنابراین، میتوان گفت تحصیلات آکادمیک و تجربه در آموزشگاههای آزاد، به نوعی مکمل یا لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
نقش یادگیری هنر برای کودکان تا چه میزان در ساخت آینده کشور تاثیرگذار است؟
پیوند نسل آیندهساز جامعه با هنر، ضرورتی است که باید بیش از اینها بدان توجه شود. مسالهای که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد، ارتقای نقش هنرآموزی در تربیت، شخصیتسازی و تقویت مهارتهای شناختی کودکان است. خوشبختانه خانوادهها در حال حاضر به آموزش هنر به کودکان بسیار توجه میکنند و فرصت آموزشی را که باید از کودکی و پیش از دبستان آغاز شود برای فرزندانشان فراهم میکنند.
بسیاری از خانوادهها تلاش میکنند با حمایت از علایق و دیدگاههای فرزندانشان، راه را برای تحقق آرزوهای آنان فراهم کنند، موضوعی که در نسلهای پیشین کمرنگتر بود و حضور کودک در فضای هنری، ممکن بود با مخالفت جدی خانوادهها روبه رو شود. حمایت خانوادهها از حضور فرزندانشان در هر یک از رشتههای هنری، اتفاق بسیار خوبی است که باید آن را مرهون توسعه آموزش، گسترش امکانات و نقش رسانهها دانست.
شما علاوه بر خلق آثار نقاشی و تدریس، در موسیقی و نمایش نیز فعالیتهایی داشتهاید. دلیل این حضور هم علاقه شخصی بود یا همچون موسیقی دغدغههایتان را در آن عرصهها جست و جو میکنید؟
در شاخههای مختلف هنر آغاز به کار کردم؛ در عرصه نمایش و موسیقی فعالیت داشتهام و در هنر تجسمی نیز آثاری دارم. در مسیر هنر، یادگیری هنوز برایم تازگی دارد و جدا از آموزش، همیشه شیفته یاد گرفتن بوده و هستم. از میان رشتههای هنری که کار کردم موسیقی و نقاشی را به طور جدی دنبال میکنم.
در حوزه کتاب و نشر نیز فعالیتهای زیادی داشتهام، طراحی جلد و تصویرگری بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب را انجام دادهام که بیشتر شامل کتابهای عمومی و ادبیات نظیر اشعار مولانا، سعدی، حافظ، فردوسی و دیگر آثار تاریخی است. همچنین برخی از تصویرسازیهای مرتبط با شاهنامه که توسط من انجام شده در سوئد منتشر شده و حدود هفت کتاب با تصویرگری من در آن کشور چاپ شده است و زیبایی این آثار به ماندگاری آنهاست. حدود پنج سال گذشته یکی از آثار من به نام هنر و صلح نیز در یونسکو منتشر شد.
با توجه به اینکه در حوزههای موسیقی و نقاشی فعالیت دارید و هنرجو تربیت میکنید، تفاوت یا مزیت نسبی این دو هنر را در چه میدانید؟
به این شعار اعتقاد و علاقه بسیاری دارم که میگوید: «نقاشی موسیقی است دیدنی و موسیقی نقاشیای است شنیدنی» اما معتقدم مزیتی که موسیقی نسبت به سایر آثار هنری دارد این است که دروغ نمیگوید؛ بدین معنا که وقتی که شما سازی را مینوازید، با هر آنچه تجربه دارید، هر آنچه را که آموختهاید به میدان میآورید و با تمام وجود مینوازید آنچه را که در وجودتان نهفته است اما در یک اثر، نقاشی را در نمایشگاهی از هنرمندان جوانی ببینید ممکن است قلم استادی در آن تاثیرگذار بوده باشدمزیتی که موسیقی نسبت به سایر آثار هنری دارد این است که دروغ نمیگوید؛ وقتی که شما سازی را مینوازید، با هر آنچه تجربه دارید، هر آنچه را که آموختهاید به میدان میآورید و با تمام وجود مینوازید اما در یک اثر، نقاشی را در نمایشگاهی از هنرمندان جوانی ببینید ممکن است قلم استادی در آن تاثیرگذار بوده باشد، اتفاقی که بسیار در نمایشگاها و جشنوارهها دیده میشود.
دیگر مزیت موسیقی را میتوان در لحظه بودن آن دانست. ممکن است فرآیند ارایه یک اثر نقاشی روزها یا ماهها به طور بیانجامد، این در حالی است که نواختن یک اثر موسیقیایی در یک بازه زمانی کوتاه و مشخص، در لحظه اتفاق میافتد.
یکی از دلایلی که نقاشی آبرنگ را دوست دارم هم همین است که در کوتاهترین زمان، به کمک این تکنیک میتوان اثری هنری خلق کرد و هر احساسی را که هنرمند دارد اعم از غم، خوشحالی، ترس، نگرانی و سایر احساسات، روی اثر در حال خلق شدن تاثیر مستقیم میگذارد اتفاقی که در دیگر حوزههای هنر، بسیار کمتر رخ میدهد چرا که زمان به سرانجام رسیدن اثر در آن متریال طولانیتر میشود اما موسیقی در لحظه به شما پاسخ میدهد و نتیجه را دریافت میکنید مانند آنچه که در آبرنگ رخ میدهد که البته پس از زمان زیادی برای آموزش و مهارت به نتیجه مورد نظر دست پیدا میکنید.
برای نشان دادن الفت و پیوند دیرینه میان موسیقی و نقاشی، سعی کردم با نوآوری و خلاقیت این دو هنر را در قالب برگزاری کارگاههای آموزشی دنبال کنم. به طور مثال، یک کارگاه سه روزه را در حوزه موسیقی و نقاشی به نام «هفت رنگ عشق» برگزار کردیم و در پوستر رویداد، عنوان را به گونهای نوشتیم که هم هفت رِنگ عشق و هم هفت رَنگ عشق خوانده شود. این رویداد اتفاقا در معرفی پیوند هنر موسیقی و نقاشی، علیرغم اینکه کارگاهی سه روزه بود، ذوق و انگیزه شرکتکنندگان را برانگیخت.
هدف این کارگاه معرفی هفت دستگاه موسیقی به زبان ساده و عامیانه، با کمک هنر نقاشی بود؛ مخاطبان، از این رویداد که دستگاههای مختلف موسیقی را به زبان ساده میآموختند بسیار استقبال کردند. تلاش کردیم که پیوند رِنگ و رَنگ را نمایان کنیم. در بحث رَنگ عنوان کردیم که اگر قرار است طبیعت بکشیم بهتر است ماهور گوش دهیم چراکه ماهور یک فضای شاد دارد؛ هنرجویان موسیقیهایی را در دستگاه ماهور گوش میدادند و نقاشی کار میکردند؛ یا مثلاً میگفتیم اگر میخواهید شاهنامه را که فضایی حماسی و رزمی دارد به تصویر بکشید، چهارگاه گوش کنید؛ یا برای نشان دادن حال و هوای همایون و دشتی، آثاری را با فضای حزنانگیز و غمگین ترسیم میکردیم. برای نشان دادن پیوند میان موسیقی سنتی و اصیل با هنر نقاشی، این رویه را انتخاب کردیم که خوشبختانه بازخوردهای بسیار خوبی داشت و سپس سه نمایشگاه با مضمون نقاشی از نتایج این کارگاه در موزه موسیقی برگزار شد.
معتقدم اگر قرار است هنر را مردمی کنیم، باید زبانی بومی و همه فهم برای آن برگزینیم.
با توجه به فعالیت در نقاشی و موسیقی در رویدادها و نمایشگاههای مختلف حضور داشتهاید و با هنرمندان ارتباط دارید این ارتباط از کجا ریشه گرفت؟
به عنوان مثال پیش از شیوع کرونا و محدودیتهایی که تمامی عرصهها را زیر سایه خود برد، به بهانههای گوناگون و در قالب رویدادهای مختلف، میزبان هنرمندان توانمندی در عرصههای مختلف بودیم. به طور مثال سال ۱۳۹۸ استادان لوریس چکناواریان، حسین کیانی، مرتضی گودرزی، محسن احتشامی، جواد بختیاری و جمعی دیگر از هنرمندان نام آشنا در عرصههای گوناگون، در آین افتتاح نمایشگاه «گلدشت» که در گالری ققنوس برگزار شد، حضور داشتند.
در این آیین، به طور نمادین که اتفاقا خیلی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت، استاد چکناواریان، دست به قلم شده و توامان که وی اثر نقاشی خود را به صورت بداهه کار میکردند، من نیز نواختن قطعهای موسیقیایی را آغاز کردم. پیوند و تعامل میان دو عرصه نقاشی و موسیقی، اتفاق بسیار خوبی بود که حس و حال خوبی را به مخاطبان این مراسم القا کرد. با وجودی که ایشان در موسیقی پیشکسوت هستند و من در نقاشی تجربه دارم، نگاهمان به یکدیگر بسیار مهربانانه بود و مخاطبان بسیار لذت بردند. امری که در نگاه کلی، نشاندهنده پیوند میان گونههای مختلف هنری است و به نظرم باید فرهنگسازی شود.
با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی عمده تمرکز امکانات آموزشی و زیرساختی در پایتخت متمرکز شده است. این موضوع و منطبق بودن فضا و امکانات آموزشی با واقعیات و استانداردهای جهانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسیاری از هنرمندان خوب و توانمند، متعلق به مکانی غیر از پایتخت و از دورافتادهترین شهرستانهای کشور هستند. نیاز و دغدغهای در این هنرمندان و مفاخر شکل میگیرد که با استعداد و خلاقیت خود، این نیازها و دغدغهها را به زبان هنر بیان میکنند. محدودیتهای بیشمار، موجب شده است تا هنرمندان شهرستانی، قدر نداشتهها را خیلی بهتر بدانند و از داشتهها، به بهترین و هنرمندانه شکل بهره ببرند.
در سالهای نه چندان دور، به قدری امکانات محدود بود که حتی یک مدل نقاشی، بارها و بارها بین ما نقاشان دست به دست میشد و به صورت نوبتی، هر هفته در اختیار یک هنرجو بود تا نوبت به بعدی میرسید. همه حساس بودند تا از مدل، به درستی نگهداری شود تا تمامی هنرمندان بتوانند از آن استفاده کنند.
شهرستانها هنرمندان بزرگ و خوبی تربیت کردهاند به عنوان مثال استاد چکنواریان و یا در ادبیات عبدالحسین زرینکوب در حوزه دینی، آیتالله بروجردی از بروجرد برخاستهاند، موضوعی که نشان میدهد شهرستانها علیرغم کمبود، محدودیتها و فاصله تا دسترسی به تمرکز امکانات، نخبگان، هنرمندان و استعدادهای شناخته شده و اثرگذاری را به جامعه عرضه کردهاند.
فکر میکنید فضای کنونی با دوران گذشته به لحاظ آموزش و یادگیری چه تفاوتهایی دارد؟
فضای فکری و فرهنگی دوره کنونی و نگاه جامعه نسبت به هنر، با سالهای گذشته حتی یک دهه قبل تفاوتهای چشمگیری پیدا کرده است. پرداختن به هنر در گذشته نه چندان دور برای فرزندان در خانوادهها جایگاه بسیار کمرنگ و حتی ناخوشایندی داشت به حدی که حتی این ذهنیت نیز وجود داشت که دانشآموزان ضعیف و درسنخوان به سمت هنر میروند و اغلب خانوادهها، فرزندانشان را به تحصیل در رشتههای تجربی، ریاضی و فنی ترغیب و حتی اجبار میکردند.
متأسفانه این فضا و ظرفیت نیز وجود نداشت که از هنر، به طور حرفهای برای حضور در بازار کسب و کار و یا امرار معاش بهره برده شود. با وجود فضای فراگیر بر آن دوران، نوجوانان و جوانان علاقهمند به فعالیت هنری، باید یک مبارز تمام عیار با نگاه خانواده و اجتماع میبودند و به این تعبیر، من هم استثنا نبودم و در اقوام خود یک خطشکن بودم و بابت ایستادگی پای علاقهام به هنر، تاوان دادم چراکه از یک سو، خانواده تحت فشارم قرار داده بودند و از سوی دیگر، دشواریهای فعالیت هنری، محدودیتهای مالی و اقتصادی مشکلات را دوصدچندان کرده بود.
اما اگر بخواهم گذشته به ویژه تجربه خودم را با شرایط کنونی مقایسه کنم، باید بگویم رویکرد خانوادهها به هنر دستخوش تحول شده است و خوشبختانه در هر خانوادهای یک هنرجو یا شخصی پیگیر و علاقهمند فعالیتهای هنری در رشتههای مختلف آن، یافت میشود. در تحقق این موضوع مهم، رسانه هم نقش بسیار کمککننده ایفا کرده است، ضمن اینکه توسعه فناوریها، عبور از دوران پرالتهاب و محدود جنگ، ارائه پلتفرمهای مختلف و در دسترس آموزشی، فرصت دوبارهای به مخاطب عام برای شناخت هنر داده است.
خوشبختانه اکنون اغلب افراد متقاضی کلاسهای آموزشی کودکان، نوجوانان و جوانان هستند و تقریبا میتوانم بگویم میانگین گروههای سنی مخاطب آموزشگاهها بین ۱۸ تا ۳۵ سال است، اتفاق خوبی که نشان میدهد علاقهمندی و شناخت نسبت به هنر در قشر کودک و نوجوان جوان تسری یافته است.
بازار هنر و اقتصاد را تا چه اندازه در رشد و رونق هنر تأثیرگذار میدانید و حراجهای هنری چه نقشی را در این زمینه ایفا میکنند؟
بُعد اقتصادی هنر، موضوعی غیرقابل انکار و حائز اهمیت است چراکه به واسطه نبود این زیرساخت اقتصادی، خیلی از هنرمندانی که بسیار توانمند هستند، از توان دیده شدن برخوردار نبودهاند. معتقدم باید یک بازار از هنرهای تجسمی و به طور کلی صنایع خلاق ایجاد شود، یعنی هنر در کنار رسالتی که برای اعتلا، آگاهی، زیبایی و همدلی در جامعه چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی ایفا میکند، با این قدمت و آثار تاریخی ما باید یک پای اقتصاد هم باشد.
این رخداد مهم، اگرچه کند و قدری با تأخیر اما خوشبختانه در ایران هم در حال وقوع است. حراجهای هنری بخشی از این ماجرا هستند اما شکلی سطحی و ناکافی از این ماجرا هستند و متأسفانه، زدوبندها، نگاههای کاسبکارانه و دلالیهایی که عمدتاً چندان به کیفیت آثار ارتباطی ندارند، بخشی از این ماجراست.
شاید مافیای هنر عبارتی متناسب با حال و هوای برخی از حراجهای هنری باشد که به مدد رسانه، برجستهسازیهای رسانهای خوبی روی آنها صورت میگیرد اما اصل «هنر برای هنر» چندان در آنها دیده نشده است. شاید مافیای هنر عبارتی متناسب با حال و هوای برخی از حراجهای هنری باشد که به مدد رسانه، برجستهسازیهای رسانهای خوبی روی آنها صورت میگیرد اما اصل «هنر برای هنر» چندان در آنها دیده نشده است. یک هنرمند، برای ارائه اثرش در یک حراج هنری، باید ورودیه پرداخت کند و به همین دلیل، هنرمندان زیادی نمیتوانند در این رویدادها شرکت کنند و این واسطهها هستند که نقش اول را در حراجهای هنری ایفا میکنند. به همین دلیل متأسفانه سهم هنرمند از چنین رویدادهایی، نسبت به گردش مالی که حول یک اثر اتفاق میافتد، بسیار ناچیز است.
در حال حاضر اگرچه بازارهای این چنینی و نماد ویترینی فضای تولید و عرضه از آثار هنری در ایران هست اما آنچه که باید رخ دهد یعنی اقتصاد صحیح هنر که مبتنی بر یک تقاضای مناسب و عرضه صحیح و شفاف باشد، هنوز شکل نگرفته است.
اگرچه حراجهای هنر برپا هستند، همچنین نمایشگاههای بسیاری شکل میگیرد، خرید و فروشهای گاهاً خوبی اتفاق میافتد اما در مجموع یک اقتصاد دلالمحور در این عرصه در حال حکمرانی است و بازار مناسبی برای عرضه محصولات هنری درجههای پایینتر، به ویژه مختص هنرمندان معاصری که اکنون زنده هستند و فعالیت دارند، هنوز شکل نگرفته است.
باید بازارهای مختلف، متناسب با سطوح مختلف آثار هنری، از لحاظ کیفی و ارزش مادی شکل بگیرد که این موضوع مستلزم نظارت و مدیریت است و اگر امر اقتصاد هنر برای دولت، به عنوان نهاد تصمیمگیرنده مهم باشد، میتواند این کار را به خوبی انجام دهد و اگر به هر دلیلی نمیتواند چنین کاری را انجام دهد، میتواند از بخش خصوصی کمک بگیرد.
در رویدادها، نمایشگاهها و جشنوارههای ملی و بینالمللی مختلفی حضور داشتهاید. قدری از این تجربهها برایمان بگویید.
تازهترین رویدادی که در آن حضور داشتم، «دوسالانه نقاشی IWS» واقع در شهر ازمیر ترکیه و به میزبانی شهرداری این شهر بود. انجمنی در سال ۲۰۱۲ در کانادا توسط فردی اهل ترکیه با عنوان IWS شکل گرفت که شعب و نمایندگیهای متعددی را در کشورهای مختلف دایر کرده است. این رویداد تخصصی، به هنرمندان و آثار حوزه آبرنگ اختصاص دارد که من نیز این فرصت را کسب کردهام که در چندین دوره از این رویداد، هم به عنوان داور و هم به عنوان هنرمند مدعو، شرکت کنم.
خوشبختانه پنج سال پیش موفق شدیم مجوز نخستین مدرسه بینالمللی آبرنگ در ایران را دریافت کنیم و به عنوان یکی از شعب بینالمللی IWS در زمینه آموزش، ترویج و برگزاری رویدادهای تخصصی آبرنگ، در ایران فعالیت داشته باشیم.
امسال نیز در هفتمین دوره رویداد تخصصی آبرنگ که با حضور ۱۵۰ هنرمند از ۱۵۰ کشور مختلف به مدت هفت روز در شهر ازمیر با حضور شهردار این شهر برگزار شد، حضور داشتم. در این رویداد، ۲ اثر ارائه کردم که یک اثر از قبل در ایران آماده شده بود و اثر دوم، در قالب کارگاه و در طول برگزاری این رویداد خلق شد.
خوشبختانه توانستم تندیس قلم طلایی را در این رویداد دریافت کنم و کارگاه برگزار شده، مورد استقبال شرکتکنندگان قرار گرفت. همچنین در قالب نمایشگاهی مشترک آثار ۲۰ هنرمند فرانسوی و جمعی از هنرمندان ایرانی در نگارخانه سرزمین هنر به نمایش گذاشته شد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
با توجه به تجربههای گوناگونی که در رویدادهای ملی و بینالمللی داشتید، مسیر آموزش، اقتصاد و تولید آثار هنری در ایران با دنیا را چگونه ارزیابی میکنید؟ در کجای این مسیر هستیم و به چه سمت و سویی باید حرکت کنیم؟
«هنر نزد ایرانیان است و بس»، بسیار جمله زیبا و دلنشینی است که ریشه در تاریخ و فرهنگ غنی ایران دارد اما این عبارت با واقعیت امروز ما فاصله دارد. هنگامی که به هنر جهانی نگاهی انداخته و ساز و کار آن را با ایران مقایسه میکنید درمییابید که باید بسیار جدی رقابت کرد و واقعیت این است که در عین حال که ایران نسبت به تاریخ و فرهنگ هنر غربی دارای پیشینه و تاریخ بسیار غنیتری است اما از بسیاری از جهات، نسبت به آنها نیاز به تلاش، حمایت، آموزش، تربیت و پژوهش بیشتری هستیم.
ما میخواهیم همپای سیر پیشرفت دنیا حرکت کنیم، میخواهیم با جهان ارتباط برقرار کنیم اما لازمههای آن را رعایت نمیکنیم. در سایر کشورها، فضاهای خوبی را برای آموزش، ترویج و ارایه آثار هنری به طور موقت یا دائم اختصاص دادهاند. فضاها و سالنهایی که اتفاقاً دارای امکانات بسیار خوبی هم هست، به صورت رایگان یا با هزینههای اندک در اختیار هنرمندان قرار میگیرد تا به این طریق، هنرمند دیده شود چرا که دیده شدن یکی از لازمههای رشد و رونق هنر و هنرمند است.
هنرمند فقط برای هنر، کار نمیکند و در این دوره مخاطب، نقشی اساسی در خلق اثر هنری ایفا میکند. درخواست من در اختیار قرار دادن این امکانات به هنرمند است که دلواپس اجاره محل کار یا نمایش آثار یا مثلا برگزاری رویداد نباشیم. هنرمندان سرمایه فرهنگی یک کشور هستند و واقعا نیاز به حمایت از سوی دولت حس میشود.
مثلاً در همین رویدادی که اخیرا در ازمیر حضور داشتم، هنرمندانی از همه دنیا در این رویداد حضور داشتند و شهرداری ازمیر تمامی هزینه سفر به مدت یک هفته را تامین کرده بود. شخص شهردار نیز در این جشنواره حضور داشت و با تمام توانشان از هنرمندان پذیرایی و استقبال کردند. تنها درخواستشان اهدای اثر هنری خلق شده توسط هنرمند به شهرداری بود. موضوعی که نشان میدهد هنر تا چه اندازه در سیاستهای عمومی جامعه آنان، برجسته و حائز اهمیت است. در ایران یک هنرمند با یک تقدیر هم خوشحال میشود اما به جایگاه و نقش هنرمند در توسعه و پیشرفت کمتر توجه صورت میگیرد.
متاسفانه در کشور ما این کار هم انجام نمیشود، بماند که هنرمند برای بیمه، معیشت و حتی فضای کار و استقرار، با چه چالشهای جدی از سمت دولت مواجه است. برای بسیاری از هنرمندان به صورت خصوصی بزرگداشت برگزار کردیم؛ امر مهمی که دولت باید انجام دهد. هنرمندان بسیار خوبی را داریم اما نباید پس از درگذشتشان از آنان تقدیر کنیم؛ از همین حالا میتوان نهال آموزش، تربیت، هدایت و حمایت هنرمندان را کاشت، موضوعی که در کشورهای خارجی بسیار پررنگ است و شخصا حمایت دولتشان را از نزدیک مشاهده کردهام.
تعامل با فضای بینالمللی یک لازمه اساسی برای ارتقای سطح آثار، عرضه داشتهها به بازارهای جهانی و شناخت از تجربیات سایر فرهنگها و کشورها است. این ارتباط اکنون به دلیل کمبود شناخت متقابل، محدودیتها و مشکلاتی که بعضاً ریشهای غیرهنری دارد، کار بسیار سختی است که باید تسهیل شود. امری که خارجیها بسیار به آن توجه دارند و این اشتیاق و تشنگی آنان برای شناخت تجربه و اندوختههای سایر ملل و فرهنگها را به وضوح میتوان در سیاستهای آنان مشاهده کرد.
هنرمند ایرانی به راحتی میتواند در یک کشور دیگر رویدادی هنری برگزار کند اما در کشور خودش، برای برگزاری نمایشگاه در نگارخانههای دولتی و حتی شخصی با چالشهای جدی مواجه است. هنرمند ایرانی به راحتی میتواند در یک کشور دیگر رویدادی هنری برگزار کند اما در کشور خودش، برای برگزاری نمایشگاه در نگارخانه های دولتی و حتی شخصی با چالشهای جدی مواجه است. فرض کنید در ارمنستان ۸۰۰ متر فضای انجمن نقاشان در اختیار ما برای برگزاری نمایشگاه قرار گرفت اما چنین کاری در انجمن نمایشگاه نقاشان ایران بسیار دشوار است؛ بنابراین، یکی از الگوهایی که میتوان در قیاس با زیست بوم هنر در کشورمان اذعان داشت که نسبت به دنیا عقبماندگیهای جدی داریم، توجه به جایگاه هنر در رشد و توسعه و ارائه بسترهای لازم برای پیوند آن به عرصه جهانی است.
به باور من، بهروزرسانی تجربهها و دانستههای ما در عرصه هنر هم یک لازمه دیگر است که عملکرد فعلی ما، تفاوتمان را نسبت به دنیا آشکار میکند باید اصولی کار کردن را بیاموزیم و آموزش دهیم تا اصطلاحا از قطار پیشرفت، دستاوردها و فناوریها و روشهای نوین خلق آثار هنری جا نمانیم.
ما میخواهیم در این مسیر سایر فرهنگها را نیز هم مسیر و همسفر خود کنیم اما اینجا یک مشکلی وجود دارد و آن اینکه، مگر ما خودمان چقدر میدانیم؟ چه اندازه آموزشهای روزآمد را فرامیگیریم و تا چه میزان از فضا و فرصت برای به روزرسانی این دانستهها برخورداریم؟ دایره دانستههای من که فرضاً با چهار استاد کار کردهام و اطلاعی از دنیای بیرون ندارم، محدود است و بنابراین، باید مجال و فضای بهروزرسانی سرفصلها، تجربهها و فناوریهای این حوزه از سوی نهادهای متولی فراهم شود.
فضا و زیست بومی که اکنون در جامعه ما وجود دارد، از لحاظ امکانات تا چه اندازه برای هنرمند مساعد است و چه حمایتهایی باید صورت بگیرد؟
مهمترین لازمه برای پرورش یک هنرمند، وجود زیست بوم مساعد است. امروز و پس از سه دهه فعالیت مستمر به این باور رسیدهام که ماهی در دریا بزرگ میشود، اکنون در شهرستانها هنرمندان بسیار خوبی وجود دارد اما متاسفانه تا حدی معین پیشرفت میکنند و برای دیده شدن و پیشرفت، نیازمند یک بستر مساعد و سازگار برای رشد و پیشرفت هستند.
یکی از لازمههای حمایتی که هنرمند باید از آن برخوردار باشد، فضایی مناسب و مساعد برای عرضه و ارائه توانمندیهایش در قالب آثارش است. اعتنا و توجه کردن توسط نهادهای متولی و حمایتکننده، ضرورتی است که دولت باید توسعه آثار هنری، در کنار سیاست خارجی، فروش نفت و سایر حوزهها، در اولویتهای خود قرار دهد و این امر نباید در حد شعار باشد.
البته برای حمایت از هنرمندان، قانون هست اما اهتمام و نظارت بر اجرا چندان قوی نیست. قوانین بسیاری در حمایت از هنرمندان وجود دارد اما الزامی برای تحقق آن وجود ندارد و هر روزه از این حمایت کم و کمتر می شود! امری که به طور جدی باید مورد توجه قرار بگیرد.
نقش فرهنگسازی و اصلاح باور عمومی به سوی هنر را تا در رونق آثار هنری چگونه ارزیابی میکنید؟
یک موضوع مهم در شکلگیری صحیح اقتصاد هنر، ایجاد بازار تقاضا در عموم جامعه است. مخاطب هنر، نباید صرفاً یک قشر و طبقه خاص از جامعه را شامل شود. به تبع تقاضایی که در جامعه شکل میگیرد، قطعاً عرضه متناسب با آن نیز شکل میگیرد و همین امر، بازار و اقتصاد هنر را رونق میبخشد. شکلگیری تقاضا در جامعه نیازمند آموزش، فرهنگسازی و اقناع نسبت به اهمیت مقوله هنر است. موضوع مهمی که باز هم دولت باید در تحقق آن اهتمامی جدی کند تا هنر، به یک دغدغه روز بدل شود.
به شخصه سعی کردم این موضوع را در خانواده، شاگردان و دوستان خودم فرهنگسازی کنم. به عنوان مثال همواره از خانواده، شاگردان و به ویژه فرزندم خواستهام که از کنار رویدادهای هنری، به سادگی عبور نکنند و مثلا هر جا نمایشگاه دیدند از آن دیدن کنند حتی اگر خریدی صورت نمیگیرد این آثار دیده شود. چراکه هنرمند، در تمنای اعتنا و دیده شدن توسط مخاطب است.
مثال خوب این توجه به آثار هنری را میتوان کشور ارمنستان دانست. اگرچه ارمنستان کشور ثرمتمندی نیست اما به وضوح میتوان رونق رویدادهای هنری، نقش آثار موسیقایی و نقاشی را در جای جای این کشور مشاهده کرد. در رویدادی هنری که به ارمنستان سفر کرده بودم، از استقبال مردم عامی این کشور شگفت زده شدم و در نمایشگاه این کشور، فروش بیشتری نسبت به نمایشگاههای داخلی داشتیم وقتی دلیل این ذوق و علاقه جامعه عمومی ارمنستان را جست و جو کردم، دریافتم که توجه به هنر، یک باور ریشه دوانده در فرهنگ و تاریخ ارمنستان است. مردم این کشور از آن جایی که پول زیادی برای سرمایهگذاری یا اختصاص به فرزندانشان ندارند، به آثار هنری روی میآورند، آثار هنری را خریداری میکنند و آن را به عنوان ارث یا یادگاری به فرزندانشان هدیه میدهند.
در ایران نیز با آن فرهنگ غنی، صنایع دستی و پیشینه ارزنده هنری، نیازمند ترویج و احیای چنین دیدگاههایی در جامعه هستیم، اینکه اثر هنری از یک کالای تجملاتی، به کالایی ارزشمند و حتی سرمایه مادی و معنوی بدل شود. در این میان، دولت میتواند رویدادهایی برگزار کند و مدارس و دانشگاه ها را موظف کند تا نمایشگاهها و موزهها مورد بازدید قرار بگیرند، امری که در نوع خودش، شکلی از ترویج و فرهنگسازی است.