نزدیک به هفتاد درصد از خاک کشور افغانستان کوهستانی و به همین دلیل دربرگیرندهی زیگونگی (تنوع زیستی) بالا و دارای چشماندازهای باشکوه و چکادهایی است که بلندای شماری از آنها به بالای هفت هزار متر میرسد. به دلیل همین کوهستانی بودن، زیستبومهای افغانستان بسیار حساس و آسیبپذیر هستند.
نبود ثبات سیاسی در مدت زمانی بیش از پنجاه سال، سبب شده که تقریباً هیچگونه مدیریتی در حفاظت از طبیعت متنوع و میراثهای ارزشمند این سرزمین صورت نگیرد. طالبانی که امروز بر افغانستان چیره شده اگرچه گویا تا اندازهای با طالبان بیست سال پیش تفاوت دارد، اما ماهیت ستیزهجویانهی این گروه جای خوشبینی زیادی دربارهی تعلق خاطر آن به حفاظت محیط زیست باقی نمیگذارد. طالبان در چند دههی گذشته نقش اصلی را در بیثباتسازی افغانستان داشته و جنگ را پیرنگ اصلی فضای زیستی این کشور ساخته است. در چنین فضایی که مردم فقط در اندیشهی زنده نگاه داشتن خود و گرفتار در انواع سرکوبها و تحریمها هستند و اولویت نخستشان تأمین معاش روزانه است، کجا میتوانند به فکر حفاظت از آب و خاک و هوا برای سالهای آینده و نسلهای دیگر باشند؟!
گزارشی از یک کارگاه سه روزهی محیط زیستی در کابل در سال ۱۳۹۸ به این اشاره دارد که افغانستان با مجموعهای از معضلهای محیط زیستی مانند جنگلزدایی بیوقفه، گسترش بیرویهی شهرها و افزایش زباله، آلودگی هوا و آب، کاهش آبهای زیرزمینی، شکار غیرمجاز، تجارت غیرقانونی چوب، معدنکاری، سیل، و رانش زمین درگیر است(۱).
در سال ۱۹۷۳ محمد داود خان نخستوزیر افغانستان بر ضد محمدظاهر شاه که برای درمان به ایتالیا رفته بود، کودتا و اعلام جمهوری کرد. محمدداود خان به دولت شوروی تمایل داشت اما خود در سال ۱۹۷۸ در جریان «انقلاب» گروههایی که وابستگی بیشتری به شوروی داشتند، قربانی شد. از همین سال، گروههایی با عنوان «مجاهدین» با حمایت آمریکا بر ضد دولت مرکزی دست به اسلحه بردند و نگذاشتند که دولتهای مرکزی که یکی پس از دیگری میآمدند، تثبیت شوند و به امور اجتماعی و رفاهی بپردازند. از سال ۱۹۸۱ با روی کار آمدن رونالد ریگان بهعنوان رییسجمهور آمریکا، حمایت از گروههای مجاهد در یک هماهنگی میان این دولت و دولتهای پاکستان و عربستان بهشدت افزایش یافت و مجاهدان به انواع سلاحهای پیشرفته ازجمله به موشکهای ضدهواییِ قابل حمل بر پشت مجهز شدند. مجاهدان توانستند در سال ۱۹۸۹ نیروهای شوروی را مجبور به خروج از افغانستان کنند، اما این گروههای تندرو به چیزی کمتر از در دست داشتن صد در صدِ قدرت در دست گروه قومی – عقیدتی خود رضایت ندادند و به همین علت مذاکرههایی را که با حضور اقوام و گرایشهای مختلف صورت میگرفت برهم زدند و در شکلگیری دولتهای ملی کارشکنی کردند و جنگی داخلی و فرساینده را بر سرزمین حاکم ساختند. در سال ۱۹۹۲ درگیریهای سنی و شیعه سبب مرگ دهها تن در اطراف کابل شد. جماعت طالبان که از سال ۱۹۹۴ به این نام شناخته شدند، بهخاطر تعصبهای شدید فکری و قومیتگرایی افراطی به نفع پشتونها که اهل سنت هستند، موجب برخوردهای خشن میان قومها و پیروان مذهبهای گوناگون افغانستان شدند. در سال ۱۹۹۶ پس از تسلط یافتن طالبان بر کابل، قومهای هزاره و تاجیک در فشار قرار گرفتند و بسیاریشان ناچار به مهاجرت به نقاط دیگر افغانستان یا بیرون از کشور شدند. این گروه خشکاندیش، مرتکب یکی از بدترین جنایتها در تاریخ دیپلماسی شدند و در سال ۱۹۹۸ (۱۳۷۷) پس از تصرف مزار شریف، ده دیپلمات کنسولگری ایران را کشتند. البته تبهکاریهای آنان فقط متوجه ایران نبود و هزاران شیعهی افغانستان و غیرنظامیهای پرشمار دیگری را در منطقهی مزار شریف و دیگر نقاط افغانستان به خاک و خون کشیدند. آنان همچنین با پناه دادن به ماجراجویان و وحشتآفرینانی مانند دارودستههای وهابی، و با وضع قانونهای قرون وسطایی و تخریب زیرساختها و میراثهای فرهنگی متنوع، به مدت پنج سال وحشت را بر کشور زیبای افغانستان حاکم کردند. دولت طالبان که با نام «امارت اسلامی افغانستان» فقط از سوی سه کشور پاکستان، عربستان و امارات متحدهی عربی به رسمیت شناخته شده بود، در سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) با حملهی آمریکا سرنگون شد. توجیه آمریکای تحت رهبری جرج بوش (پسر) برای حمله به این کشور، پناه گرفتن اسامه بن لادن (شاهزادهی اهل عربستان) و دیگر دست اندر کاران گروه القاعده (مسببان حمله به ساختمان پنتاگون و برجهای دوقلوی آمریکا) در افغانستان بود. در پی سقوط طالبان و تشکیل «دولت انتقالی اسلامی» در سال ۱۳۸۱ پایهی «ادارهی حفاظت از محیط زیست» افغانستان گذاشته شد، اما جنگهای پراکنده که عامل اصلی آن طالبان بود مانع اِعمال قانون و مقررات محیط زیستی شد.
برخوردهای بسیار خشن طالبان با شیعهها، هزارهها، تاجیکها و هر گروه مخالف، همچنین وضع مقررات سختگیرانه در مورد پوشش زنان و ظاهر مردان، محروم کردن دختران و زنان از تحصیل، سرکوب بیرحمانهی هرگونه دگراندیشی و فعالیت اجتماعی، و ممنوعسازی سینما و بسیاری از تفریحات دیگر، مهاجرتهای صدها هزار نفره و چندباره را در این کشور در پی داشت و سبب بیثباتیِ اجتماعی مزمن شد. این بیثباتیها، به چند طریق موجب تخریب شدید محیط زیست افغانستان شده است. نخست این که مانع شکلگیری مدیریت پهنههای طبیعی شده و حفاظت از طبیعت را از اولویت خارج ساخته است. دوم آن که سبب تخریب باغها و مزرعهها شده که در نتیجهی آن، مردم برای گذران معیشت روی به منابع طبیعی آوردهاند. برآوردها حاکی از آن است که در سالهای اخیر، تولید کشاورزی در مقایسه با سال ۱۹۷۹ به حدود نصف رسیده و در سی سال گذشته، حدود سی درصد زمینهای کشاورزی و مراتع افغانستان به علت رهاشدگی یا تخریب، از دست رفتهاند. همچنین تخمین میزنند که دههزار روستا و محیط اطراف آنها در جریان جنگها نابود شدهاند. جنگلها در اختیار سرکردگان جنگجویان بوده و تقریباً بهکلی نابود شدهاند، به طوری که سطح جنگلها به زیر دو درصد از مساحت کشور کاهش یافته است(۲). به هم ریختن ساختار روستاها و تخریب باغها و زمینهای کشاورزی، همچنین سبب شده که بسیاری از کشاورزان برای تأمین معیشت خود به کشت خشخاش (که دورهی رشد کوتاه دارد و آب کمی میخواهد) روی بیاورند و به تولید تریاک بپردازند. قاچاق تریاک خود به ناامنی فضای اجتماعی دامن میزند که این سبب بیتوجهی به محیط زیست میشود. فراوانی اسلحه در دست گروههای مختلف نیز جایی برای زیست امن حیات وحش باقی نگذاشته است.
جنگافروزیها موجب شده که امروزه حدود ده میلیون مین در زمینهای افغانستان کاشته و این کشور به خطرناکترین سرزمین جهان از این نظر بدل شده باشد. روزانه بیست تا سی تن بر اثر برخورد با مین در افغانستان کشته میشوند و تعداد بیشماری هم تاکنون ناقص شدهاند؛ پیدا است که در چنین سرزمینی حفاظت از زیستبومها جایگاهی ندارد.
طالبان، چه در دورهای که «امارت» خود را داشت و چه در دوران ستیز با دولتها، نشان داده که پایبند هیچ اصول و قانون بینالمللی نیست. از اینرو بعید است که در موضوع بسیار مهم آب، با ایران به تفاهم برسد و سیاست جلوگیری از ورود آب رودخانههای هیرمند و هریرود به ایران را با سدسازی و انحراف رودخانه ادامه ندهد. این سیاست، اثر بسیار منفی بر محیط زیست طبیعی و اجتماعیِ شرق ایران و همچنین بخشهای غربی و جنوبی افغانستان خواهد داشت.
نیازی به گفتن نیست که فساد و ثروتاندوزی حریصانهی بیشتر مقامهای ارشد دولتی در بیست سال گذشته، دعواهای پیوستهی ایشان برای گرفتن پست و منصب، اتکای غیرعادی دولتهای این دوره به آمریکا و کماعتناییشان به سرمایههای اجتماعی داخل، و ریاکاری مقامهای آمریکایی که درواقع برای تأمین منافع شرکتهای اسلحهسازی و ارایهدهندهی خدمات نظامی در افغانستان دخالت کردند (و نه برای تأمین امنیت این کشور یا کشور خودشان) نیز از علتهای به حاشیه رفتن امر حفاظت محیط زیست در افغانستان بوده است. اما این موضوع چیزی از سهم بزرگ طالبان در شکلگیری یک سرزمین سوخته نمیکاهد.
https://tejaratgardan.ir/?p=140980