×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

ویژه های خبری

امروز : یکشنبه, ۲ دی , ۱۴۰۳
هنگام آشتی شهرسازی و اقتصاد فرا رسیده است/ برندینگ در بازآفرینی؛ ارزش‌آفرینی در بازار

“ارزش‌آفرینی، رویکردی اقتصادی است که به موضوعات اجتماعی نیز متعهد است و بر مبنای آن سازو‌کار آشتی با بازار را فراهم می‌کنیم. نگاه شهرسازانه برای حفظ منافع عمومی و خصوصی همیشه دارای محدودیت‌هایی بوده اما حرف امروز ما این است که باید تعاملی در این حوزه انجام شود؛ یعنی برنامه‌ریز بافت فرسوده، نقش تسهیل‌گر را برای حوزه اقتصادی ایفا کند و از سویی، سرمایه‌گذار نیز به موضوعات اجتماعی متعهد باشد و در نهایت دو طرف در این رابطه کنشگر باشند و به ادبیاتی واحد برسند؛ ما این ادبیات واحد را در قالب سرفصل ارزش‌آفرینی قابل تبیین می‌دانیم که در نهایت به آشتی شهرسازی با اقتصاد منجر می‌شود.”

آنچه در بالا آمد، بخشی از صحبت‌های سیدمسلم سیدالحسینی، عضو هیئت‌مدیره شرکت بازآفرینی شهری ایران است؛ او در گفت‌وگو با خبرنگار پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی از ضرورت حاکم شدن رویکرد ارزش‌آفرینی در بافت فرسوده سخن گفته و بر این باور است که هنگام آشتی شهرسازی و بازار فرارسیده است.

سیدالحسینی که کمتر از سه ماه است به عضویت هیئت مدیره شرکت بازآفرینی شهری ایران درآمده، خود یک شهرساز است؛ او البته عضویت در هیئت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی را نیز در کارنامه دارد و در عرصه اجرایی نیز به‌عنوان شهردار زاهدان فعالیت کرده است.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

اساس ارزش‌آفرینی را چه می‌دانید و برای محقق‌کردن آن در بافت فرسوده و در شرایط کنونی چه باید کرد؟

اساس و شالوده ارزش‌آفرینی رقابت است؛ بدین معنی که ما می‌خواهیم توان رقابتی بافت‌های فرسوده را افزایش دهیم؛ این بافت‌ها به هر دلیلی از رقابت جا مانده‌اند و از نظر کالبدی، خدمات، سرانه‌های اقتصادی نسبت به میانگین شهری پایین‌تر و مردم ساکن در این بافت ها ناامید هستند، خودباوری ندارند، تسلیم وضع موجود شده‌اند و از بیرون نیز انگ‌هایی به این بافت‌ها چسبیده می‌شود.

به باور من در این شرایط باید خلق ارزش کنیم. یعنی اینکه اول خواسته ساکنان این بافت‌ها را بشناسیم که در نهایت به آشتی شهرسازی و اقتصاد نائل شویم؛ شهرسازان همواره یک نگاه جامع‌محور و اعتراضی نسبت به سرمایه‌داری حاکم داشته‌اند. اما حال فکر می کنم زمان رویکرد آشتی‌جویانه با بازار رسیده است؛ یعنی تعامل با محیط رقابتی تا بتوانیم با توجه به شرایطمان نیمه پر لیوان را ببینیم.

با طرح چند مساله می‌توان ضرورت این مساله را روشن کنیم. یکی از این موارد حجم عظیم مساحت بافت فرسوده در کشور است. چیزی در حدود ۱۴۱ هزار هکتار؛ بخش قابل‌توجهی از جمعیت کشور ساکنین این بافت‌ها هستند و گفته می‌شود تا حدود ۳۰ درصد ساکنان شهرهای کشور در بافت‌های ناکارآمد زندگی می‌کنند. از یک طرف نیز با اعتباراتی که دولت دارد و تجربه ای که از قبل داشته‌ایم سالیان سال طول خواهد کشید تا نوسازی و بهسازی در این بافت‌ها رخ دهد.

بنابراین با توجه به محدودیت منابع مالی دولت، تحریم‌ها، شرایط اقتصادی کشور و تشدید مشکلات و چالش‌های ساکنان این بافت‌ها، نگاهمان باید از توسعه بیرونی، نیازمبنا، دولت‌محور و مدیرمابانه به سمت مردم و توجه به ظرفیت‌ها، دارایی‌ها و فرصت‌های درونی بافت‌های فرسوده حرکت کند. شاید برخی تصور کنند که این فقط نگاه ما است که البته اینگونه نیست و این تجربه جهانی است؛ استراتژی دیگر مفهومی بالا به پایین نیست؛ بلکه رویکردی تعاملی و مبتنی بر درک فرصت‌ها است. ما امروز دائم با چالش‌‌ها و فرصت‌ها روبروییم.

از طرفی ما در علم با دو مفهوم “مساله” و “مشکل” روبروییم؛ مشکل حل شدنی نیست بلکه باید باید آن را مدیریت کرد. از این رو حل مشکل، ممکن نیست و اگرچه مساله برآمده از دل مشکل را می‌توان حل کرد اما خود مشکل را باید مدیریت کرد. بنابراین در برخورد با مشکلات اقتصادی بافت فرسوده باید از ظرفیت‌ها و فرصت‌های داخلی این بافت‌ها استفاده کنیم و بتوانیم توان رقابتی بافت را افزایش دهیم.

منشا، ریشه و محور این توان رقابتی چیست؟

ما محور این توان رقابتی را ارزش قرار دادیم. ارزش‌ها محور و منشاء شکل‌گیری مزیت‌های رقابتی هستند و برای این که بتوانیم توان رقابتی بافت را برای نزدیک شدن به میانگین سرانه‌های شهری افزایش دهیم نیازمند خلق ارزش هستیم.

خلق ارزش در این بافت‌ها چگونه اتفاق می‌افتد؟

اصل خلق ارزش، مبتنی بر شناسایی و خواست ذی‌نفعان است و ما در سیاست‌های بازآفرینی شهری درک خواسته ذی‌نفعان را مورد توجه قرار داده‌ایم تا به نیاز ساکنان پاسخگویی کند و ما این را در مسیر توسعه استفاده کنیم. وقتی ما خواست مردم ساکن در این بافت‌ها را درک کردیم به جستجو و کشف دارایی‌های بافت می‌پردازیم تا ببینیم کدام‌یک از این دارایی‌ها، قابلیت‌ محسوب می‌شوند و کدام‌یک دارای شایستگی است؛ در ادامه به شناسایی شایستگی‌های محوری که می‌تواند اساس مزیت‌های رقابتی بافت را تشکیل دهد می‌پردازیم و بر این اساس فرصت‌های توسعه در بافت را شناسایی می‌کنیم.

این فرآیند ارزش آفرینی با چه حوزه‌هایی سر و کار دارد؟

فرآیند ارزش‌آفرینی با دو حوزه مرتبط است. یک بخش به اعمال و رفتار مردم ساکن در این بافت‌ها و یک بخش نیز به فرآیندهای مدیریتی؛ این مفاهیم برخاسته از تئوری سیستمی و دارای سه ضلع است. ضلع نخست یا همان ساختار به فرآیندهای مدیریتی و تشکیلاتی مانند شهرداری، شرکت بازآفرینی شهری ایران، وزارت کشور و وزارت راه و شهرسازی اطلاق می‌شود که مسئول احیاء و بازآفرینی بافت‌های ناکارآمد هستند. ضلع دوم، رفتار و اعمال ساکنان این بافت‌ها است و ضلع سوم نیز به زمینه باز می‌گردد؛ یعنی در یک شهر و در پیوند با آن، موضوعاتی نظیر تاریخ، اقتصاد، ماموریت‌ها و فلسفه شکل‌گیری و … باید بررسی شود و مورد توجه قرار گیرد؛ برای مثال ماموریت شهری مانند مشهد، زیارت است و طبعا فعالیت‌هایمان باید در ارتباط با این ماموریت اصلی تعریف شود تا برای ما خلق مزیت کند.

بنابراین، ساختار، رفتار و زمینه سه ضلع این سیستم را تشکیل می‌دهند و اگر این سه با هم و در کنار یکدیگر درست کار کنند، سیستم به درستی حرکت می‌کند و بی‌توجهی و کم‌توجهی به هرکدام از این اضلاع به ناکارآمدی می‌انجامد. به این خاطر در این فرآیند خلق ارزش، اعمال انسانی، رفتارها و ارتقای آن و اصلاح فرآیندهای مدیریتی مهم است. پس یک منطق آن به مشارکت، رفتار شهروندان و فراهم کردن زمینه ارتباط با آنان و یک بخش نیز به فرآیندهای مدیریتی برمی‌گردد.

مولفه‌های اصلی رویکرد ارزش‌محوری کدامند؟

همگرایی یکی از مولفه‌های اصلی رویکرد ارزش‌محوری است؛ ما در این رویکرد به دنبال همگرایی بین نهادهای مسوول، جامعه ذی‌نفع، ایجاد ارتباط و انگیزه در مشتری یا همان مردم ساکن در بافت‌های فرسوده هستیم.

مولفه دیگر، تغییرات پویا است. یعنی همان‌گونه که رقابت و پیامدهای رقابتی در بین کشورها وجود دارد در مقیاس ملی نیز این رقابت را می‌توان بین شهرها و در سطح شهرها نیز بین محلات و نواحی مختلف مشاهده کرد. در این رقابت درون شهرها و مراکز شهری برخی محلات عقب می‌مانند که به بافت‌های جامانده از توسعه یا ناکارآمد تبدیل می‌شوند. این محلات مجبور هستند، مزیت رقابتی خود را آشکار کنند، روی پای خود بایستند و این مزیت‌ها را از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل کنند. کسانی مانند کاستلز معتقدند باید فضای مکان را به فضای جریان‌ها تبدیل و به معادلات شهری وارد کرد. این شکل جدیدی از سرمایه‌محوری است و در اینجا ما در پی آنیم که حیات اقتصادی در این بافت‌ها شکل گیرد. به این منظور کسب و کارهایی که باید توسعه پیدا کند مبتنی بر توانایی‌ها، امکانات و قابلیت خود بافت باشد. مطابق به این نگاه ما باید رابطه با بازار را بپذیریم و تعامل با آن را قبول کنیم و در طرح‌ریزی شهری و تهیه طرح‌ها به این موضوع توجه کنیم.

بنابراین توجه به مواردی نظیر، مکانیسم تحقق‌پذیری و برنامه اقتصادی طرح، مفید و اقتصادی بودن طرح، منابع مالی و سودآور بودن برای سرمایه‌گذار بسیار مهم است. منابع دولت نقش اهرمی دارد و توسعه را در این بافت‌ها تحریک می‌کند اما این طرح برای بخش خصوصی که قصد سرمایه‌گذاری در این بافت را دارد باید مزیت و عواید داشته باشد؛ اگر طرح ما چنین زمینه‌هایی را برای ورود سرمایه‌های بخش خصوصی نبیند قطعا با شکست مواجه خواهد شد؛ اتفاقی که تاکنون افتاده است.

موضوع و مولفه دیگر یادگیری یکپارچه است؛ ما می‌گوییم فرآیند حل مساله از خود حل مساله مهم‌تر است و شهروندان باید این فرآیند را یاد گیرند و مساله خود را حل کنند. به این منظور مصداق عملی ما احترام به ابتکارات جوامع محلی، راه‌حل‌های مردم، دانش بومی و محلی است و تلاش می‌کنیم با قرار دادن این موارد در برنامه کاریمان به خلاقیت شهروندان رسمیت ‌دهیم. امروز دیگر تمام راه‌حل‌ها از دل نگاه تخصصی بیرون نمی‌آید؛ بلکه راه‌حل‌ها و دانش بومی نیز دارای اعتبار هستند و توجه به آن‌ها می‌تواند ما را موفق کند.

پس نیازمندیم در این بافت‌ها پژوهش‌های جامعی در خصوص مفهوم بازار، اقتصاد و بافت فرسوده انجام دهیم و این بافت‌ها برای خود دارای برندینگ شوند. در این میان تکیه ما بر این موضوع است که حتما اقتصاد بومی و محلی و کسب و کارهایی که در آن بافت‌ها ریشه داشته است را حمایت کنیم و توسعه دهیم؛ از سویی نیز تکنولوژی و فناوری مورد استفاده در بافت را به مرور زمان ارتقاء دهیم.

ما پذیرفته‌ایم مجرای توسعه از محتوای بومی خود می‌گذرد و مساله نیز باید بومی و مرتبط با نیاز بافت باشد؛ اما این مساله چیست و چگونه باید آن را تعریف کرد؟

 مساله ما در هر شهر و محله‌ای، درک خواست ذی‌نفعان است و این مساله به‌عنوان مقدمه و آغاز فرآیند ارزش‌آفرینی تلقی می‌شود. بنابراین باید در هرکدام از محلات فرسوده، خواسته سهامداران را که همان مردم ساکن در بافت هستند، بدانیم؛ زیرا این خواسته سهامدار است که ارزش خلق می‌کند. نکته کلیدی زنجیره ارزش نیز این است که به سراغ خواسته ذی‌نفعان برویم و آن را درک و فهم کنیم. اشکال اما زمانی است که ما مساله و راه‌حل را از بیرون تعریف می‌کنیم که این مساله مانعی بر سر توسعه است.

در بحث ارزش‌آفرینی مشترک، ما به‌دنبال مشارکت موفق اقتصادی هستیم؛ این همان نقطه‌ای است که بحث را از آن شروع کردیم؛ در این مشارکت موفق اقتصادی می‌خواهیم مشارکت اجتماعی نیز اتفاق افتد. یعنی به‌صورت توامان به هر دو جنبه متعقدیم؛ از سویی از مهندسان مشاور خواسته‌ایم که طرح‌های بازآفرینی، دارای ارزش افزوده باشد، نیمه پر لیوان را ببیند و برای دولت و مدیریت شهری فقط هزینه ایجاد نکنند. همچنین از آنان خواسته‌ایم به‌‌دنبال راه‌حل‌هایی باشند که برای بافت و مردم ساکن در آن، نتایج سودمند و تراز اقتصادی به‌دنبال داشته باشند. این یکی از راه‌حل‌های ما است و در کنار آن بسترسازی برای ایده‌آفرینی و کاربست خلاقیت را دنبال می‌کنیم. تاکنون از روش‌های معمول چندان جوابی نگرفته‌ایم و اکنون باید به سراغ نخبگان، دانشجویان و جوانان برویم و از طریق کسب و کارهای نوظهور به بخش‌های مختلف ورود پیدا کنیم. موضوع مهم دیگر در رویکردهای جدید این است که فضای شهری ما باید به نیازهای  معاصر پاسخگو باشد و تغییرات پویا و فعالیت را با احترام به هویت‌، ارزش‌ها و دارایی‌های موجود به بافت‌های فرسوده  برگردانیم و بازتولید کار، سرمایه و فعالیت را داشته باشیم.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.