خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: یکی از مهمترین خاندانها در تاریخ معاصر جهان اسلام، خاندان جلیله صدر است. بسیاری از شخصیتهای این خاندان حضوری چشمگیر و اثرگذار در عرصههای سیاست، علم و فرهنگ سه کشور مهم ایران، عراق و لبنان داشتهاند و نمیتوان تاریخ معاصر این کشورها را بدون این شخصیتها در نظر گرفت و فراموش نکنیم که این سه کشو در عصر حاضر منشا عمده تحولات مهم در جهان اسلام بودهاند.
مرحوم آیتالله العظمی سیدصدرالدین صدر، از مراجع ثلاث پس از درگذشت مرحوم آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری، یکی از بزرگان خاندان صدر است که در ایران و عراق تاریخ مهمی دارد. فارغ از حضور تاثیرگذار این مرجع عالیقدر جهان تشیع، از نسل او نیز شخصیتهای مهم و اثرگذاری در جهان اسلام حضور پیدا کردند که از آن جمله میتوان به دو فرزندش یعنی آیتالله سیدرضا صدر و آیتالله سیدموسی صدر اشاره کرد. برخی از نوههای ایشان نیز شخصیتهای سیاسی مهمی در جمهوری اسلامی ایران هستند.
فاطمه صدر کیست؟
اما یک ویژگی مهم اعقاب مرحوم آیت الله العظمی سیدصدرالدین صدر این است که بجز فرزندان پسر، فرزندان دختر و اعقاب اناث او نیز شخصیتهای برجستهای بودهاند. فرزندان دختر آیتالله صدر جملگی با خانوادههای مشهوری ازدواج کرده و از میان آنها فیالمثل بانو سیده رباب صدر اکنون شخصیتی مهم، اثرگذار و ذینفوذ در لبنان است.
بانو سیده فاطمه صدر ششمین فرزند دختر آیتالله صدر است، که تاریخ مهمی در عراق دارد. او همسر آیتالله شهید سیدمحمد باقر صدر است که پس از ازدواج همیشه همراه این شخصیت برجسته جهان اسلام بود و یکی از ناظران و شاهدان اتفاقات خونبار و اثرگذار عراق بویژه پس از روی کار آمدن حزب بعث در این کشور به شمار میرود.
استقامت و صبر او مثالزدنی است. میان انسانهای عالم (چه زن و چه مرد) چه کسی پیدا میشود که پس از به شهادت رساندن همسر، برایش کارتنی بیاورند که در آن عمامه دامادهایش باشد و داخل کارتن نیز پر از تیر، خون و مغز سر؟ چه کسی میتوانند با مواجهه با این رویداد مقاومت کند و به فروپاشی نرسد؟ چه کسی مانند بانو فاطمه صدر چنین عظمت روحی برای تحمل این مصائب داشته است؟ همه این مصائب زمانی رخ داد که بانو فاطمه صدر در حیرت و تاثر جریان ربودن برادرش یعنی امام موسی صدر بود.
فاطمه صدر ششمین فرزند دختر آیتالله سیدصدرالدین صدر است، که تاریخ مهمی در عراق دارد. او همسر آیتالله شهید سیدمحمد باقر صدر است که پس از ازدواج همیشه همراه این شخصیت برجسته جهان اسلام بود و یکی از ناظران و شاهدان اتفاقات خونبار عراق بویژه پس از روی کار آمدن حزب بعث در این کشور به شمار میرود به تازگی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر کتاب خاطرات ایشان را با عنوان «به رنگ صبر» به کوشش فاطمه نقوی با شمارگان هزار نسخه، ۵۵۹ صفحه و بهای ۷۵ هزار تومان منتشر کرده است. این کتاب ششمین مجلد از مجموعه «تاریخ شفاهی» این موسسه است که در دسترس مخاطبان قرار میگیرد.
«به رنگ صبر» از بسیاری لحاظ مهم است و وجوه مهمی از زوایای تاریک زندگی و مبارزات آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر را برای مخاطبان روشن میکند؛ زوایایی که در هیچ منبع دیگری به آنها اشاره نشده است. همچنین اسناد مهمی در این کتاب شامل تصاویر و برخی از نامههای آیتالله شهید به مخاطبان عرضه شده که در هیچ منبع مکتوب دیگری منتشر نشدهاند.
عقدی که آقا سیدموسی خواند
چگونگی آشنایی و ازدواج آیتالله العظمی سیدمحمد باقر صدر با بانو فاطمه صدر خواندنی است. آیتالله شهید پسر عموی بانو صدر بود، با این اوصاف این دو پیش از ازدواج هیچگاه همدیگر را ندیده بودند. خانواده آیت الله محمدباقر صدر در عراق ساکن بودند و خانواده بانو فاطمه صدر در قم. هرچند پدر داماد یعنی آیتالله سیدحیدر صدرعاملی و پدر عروس یعنی آیتالله سیدصدرالدین صدر از بزرگان شرعی بودند، اما در زندگی شخصی تمکن مالی چندانی نداشتند، همچنین شهید آیتالله صدر پدرشان را در دوران کودکی از دست داده بودند. بنابراین برای هر دو خانواده سخت بود که برای زیارت به ایران یا عراق بروند.
پیش از ازدواج این دو شخصیت، امام موسی صدر در لبنان ساکن شده و زعامت شیعیان این کشور را در دست گرفته بود و با نجف ارتباط داشت. پیشترها نیز امام صدر برای تکمیل تحصیلات به نجف رفته و با پسرعموهای خود آشنا شده بود. به همین دلیل شخص امام موسی صدر خواهر خود را برای شهید آیتالله صدر خواستگاری میکند. بانو صدر این مراسم خواستگاری را چنین توصیف کرده: «آقا موسی به من گفتند: «فاطی نگاه کن، خیلی خواستگارها برایت آمد تو قبول نکردی، ما قبول کردیم که تو قبول نکنی، اما این آقای آسید محمدباقر صدر، پسرعموی ما از لحاظ دیانت اعلی، از لحاظ اعلمیت اعلی، از لحاظ… خب بنا کردند خیلی تعریفش را کردند.»
مراسم عقد و ازدواج این دو شخصیت از خاندان صدر در لبنان برگزار شد و امام موسی صدر عقد را خواند. قرار بود برای معرفی آیتالله سیدمحمدباقر صدر به لبنانیها، مراسم عروسی را مفصل بگیرند، اما اتفاقی مانع از این کار شد و مراسم را مختصر برگزار کردند. گویا چند روز پیش از شب عقد سید محمود شرف الدین، از اقوام عروس و داماد از دنیا میرود و به همین دلیل دیگر جشنی که امام موسی صدر مدنظرش بود، کنسل میشود.
روایت مواجهات امام موسی صدر با پسرعمو و دامادش که در این کتاب درج شده، نیز شیرین و خواندنی است. یکی از این روایتها چنین است: «امام موسی صدر که میآمد نجف، میگفت دلم که میگیرد، سرم که خیلی درد میگیرد از قال و قیل، چمدانم را برمیدارم و میآیم نجف، برای نشست با پسرعمو. با هواپیما میآمد عراق و مهمان ما میشد. این به آن میگفت «مولای»، آن به این میگفت «سیدی».
حقالتالیف فلسفتنا و اقتصادنا برای مراسم ازدواج هزینه شد
از عموم شاگردان آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر روایت شده که جناب ایشان نسبت به تصرف در اموال شرعی بسیار احتیاط به خرج میدادند و البته شرایط مالی ایشان هم چندان مساعد نبود. به همین دلیل نیز ازدواج ایشان به تاخیر افتاده بود و تا سن ۲۸ یا ۲۹ سالگی ازدواج نکرده بودند. بانو صدر روایت کرده که آیت الله شهید وقتی به نزدیک ۳۰ سالگی رسید کتابای خودش را نوشت و چاپ کرد و حق التالیف آن کتابها هزینه ازدواج شد: «صبر کرده بودند و ازدواجشان را تا پایان نوشتن و چاپ فلسفتنا و اقتصادنا عقب انداخته بودند. از درآمد حاصل از فروش این دو کتاب مراسم ازدواجشان را ترتیب دادند. یعنی چون نمیخواست با سهم امام ازدواج کند، کتابهایش را نوشت، چاپ کرد و فروخت و پولش را گذاشت در کیف، آمد لبنان.»
صبر کرده بودند و ازدواجشان را تا پایان نوشتن و چاپ فلسفتنا و اقتصادنا عقب انداخته بودند. از درآمد حاصل از فروش این دو کتاب مراسم ازدواجشان را ترتیب دادند. یعنی چون نمیخواست با سهم امام ازدواج کند حساسیت آیتالله محمدباقر صدر نسبت به وجوهات شرعی و درآمد اندک ایشان باعث شده بود تا زندگی مشترکشان نیز از نظر مادی با سختی مواجه شود. والده آیتالله شهید صدر و خواهر ایشان یعنی بانوی شهید بنتالهدی صدر نیز با آیتالله صدر زندگی میکردند و مسکن این خانواده معزز استیجاری بود و با متراژ پایین و این خانه مقبره نیز به شمار میرفت. پیشترها در نجف رسم بر این بود که برخی شخصیتها پس از وفات در خانه خود به خاک سپرده شوند و خانه استیجاری آیتالله محمدباقر صدر نیز از همین مسکنها بود. این جزییات در زندگی شخصی آیتالله شهید محمدباقر صدر مهماند که به خوبی در کتاب «به رنگ صبر» انعکاس پیدا کرده است.
آیتالله محمدباقر صدر پس از روی کار آمدن رژیم بعث
خاطرات و روایت بانو فاطمه صدر از زندگی مشترکشان بسیار خواندنی است که بخشی از تاریخ معاصر عراق نیز به شمار میآید. این خاطرات برای طلاب و مردم نیز در زمینه سبک زندگی بسیار آموزنده است. اما مهمترین بخش روایتهای خانم صدر به زعم راقم این سطور بخش سوم کتاب «به رنگ صبر» است که به وقایع و رویدادها میپردازد. چگونگی مواجهه با خبر ربودن امام موسی صدر، مواجهه با جریان تسفیر (مسافرت اجباری) ایرانیان مقیم عراق به ایران به سال ۱۳۴۸ شمسی، مساله اعلام مرجعیت آیتالله محمدباقر صدر، مواجهه ایشان با رخداد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بازداشتهای پی در پی، جریان حصر و مزاحمتهای عوامل رژیم بعث و جریان شهادت و روایت پیدا کردن مزار ایشان و نبش قبر و تغییر محل دفن و… در این بخش روایت شده است. آیتالله شهید و بانو صدر پس از روی کار آمدن رژیم بعث دچار لطمات و صدمات زیادی شدند.
آیتالله سیدمحمدباقر صدر بجز جایگاه والای علمی، از نظر سیاسی نیز شخصیت برجستهای در جهان اسلام به شمار میرفت. ایشان از بزرگان حوزه مقدسه نجف بود و مجلس درس مهمی داشت. در تاریخ معاصر نام شهید صدر به تاسیس حزب الدعوه نیز گره خورده است. این فعالیتها در کنار حمایت بی چون و چرای ایشان از انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا رژیم بعثی عراق مشکلات زیادی را برای آیتالله محمدباقر صدر و خانوادهاش ایجاد کند.
«الاسلام یقود الحیاه» چگونه به ایران رسید؟
یکی از نکات خواندنی این بخش چگونگی رساندن رساله «الاسلام یقود الحیاه» به ایران است. مرحوم صادق طباطبایی در جایی روایت کرده بود که پس از پیروزی انقلاب آیتالله سیدمحمدباقر صدر رسالهای درباب حکومتداری نوشت و به ایران رساند. این رساله همان کتاب «الاسلام یقود الحیاه» است که به پیشنهاد امام خمینی (ره) برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مورد استفاده قرار گرفت.
بانو فاطمه صدر در کتاب «به رنگ صبر» روایت کرده است که همسرشان پس از نگارش این رساله آن را به ایشان داده و ایشان نیز همراه خود به ایران آورده به مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی دادند. همانطور که میدانید همسر مرحوم حاج احمد آقا خواهر زاده بانو فاطمه صدر است.
شهید کردن آیتالله محمدباقر صدر مقدمه حمله به ایران
اشاره شد که شهید صدر توسط رژیم بعث عراق بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفت. ایشان پس از آنکه عضویت در حزب بعث توسط رژیم اجباری شد، فتوا به حرمت عضویت در این حزب دادند و حمایتشان از انقلاب اسلامی ایران نیز علنی بود. به همین دلیل رژیم بعث از ایشان هراس بسیاری پیدا کرد و بازداشتهای چندباره ایشان را صورت داد که مورد اعتراض علما و طلاب نجف قرار گرفت. پس از آزادی از سومین بازداشت، رژیم بعث ایشان را حبس خانگی کرد و البته در حبس نیز این خانواده را راحت نگذاشتند. حتی روزی از روزها خانه را به آب بستند تا همه چیز درهم فرو بریزد و حادثه را طبیعی جلوه دهند که نقشه شومشان عملی نشد.
سیدکامل پس از نبش قبر متوجه میشود که پیکر شهید صدر علیرغم ۱۴ سال در قبر ماندن تقریباً سالم است و همه جزییات بدن بدون تغییر ماندهاند. بدن کماکان نرم و تازه بوده است رژیم بعث از جایگاه علمی شهید صدر و شهرت ایشان در جهان اسلام آگاه بود و به همین دلیل نیز قصد داشت تا این شخصیت برجسته را با خود همراه کند. روایت شده که بارها در ایام حصر ماموران امنیتی به خانه شهید صدر آمده و شروطی برای همکاری اعلام میکردند از جمله: برائت از انقلاب ایران، کوتاه آمدن از فتوا حرمت عضویت در حزب بعث و… و وقتی این شروط مورد موافقت شهید صدر قرار نگرفت میگفتند که به خدا شما را خواهیم کشت و خودمان نیز برای شهادت شما گریه خواهیم کرد. در نهایت نیز این رژیم هدف شوم خود را عملی کرد و در فروردین سال ۱۳۵۹ آیتالله محمدباقر صدر و خواهر مکرمهاش را به شهادت رساند. این رژیم پس از آن در شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد و جنگ هشت ساله را پدید آورد. با توجه به نفوذ شهید صدر در عراق بعید بود این رژیم بتواند در زمان حیات ایشان حمله به ایران را عملی سازد. به همین دلیل به شهادت رساندن شهید صدر را باید مقدمهای برای جنگ تحمیلی دانست.
آیتالله محمدباقر صدر را چگونه شهید کردند؟
اما یکی از پیوستهای کتاب «به رنگ صبر» ترجمه بخشهایی از کتاب «وجع الصدر» درباره جابجایی پیکر شهید صدر است. این کار توسط یکی از شیعیان وفادار یعنی سیدکامل عمیدی صورت گرفت. سید کامل از مریدان شهید صدر بود، با یکی از گورکنهای رسمی وادی السلام که مورد اعتماد رژیم بعث بود طرح دوستی ریخته و از طریق او از محل دفن پیکر شهید صدر اطلاع پیدا میکند. محلی که توسط رژیم مخفی نگه داشته میشد. پس از جریان انتفاضه شعبانیه در عراق که رژیم بعث به تخریب وادی السلام اقدام کرد، سیدکامل تصمیم گرفت تا محل مزار را عوض کند که نکند که عوامل رژیم دست به تخریب آن بزنند. بنابراین با گرفتن فتوا از مراجع کار شجاعانهای انجام داد و پیکر را به سال ۱۹۹۴ به محلی دیگر انتقال داد که ماجرا شگفت انگیز است. سیدکامل پس از نبش قبر متوجه میشود که پیکر شهید صدر علیرغم ۱۴ سال در قبر ماندن تقریباً سالم است و همه جزییات بدن بدون تغییر ماندهاند. بدن کماکان نرم و تازه بوده است.
ریش شهید صدر را سوزانده بودند و اثر گلولهای بالای یکی از چشمها که پیشانی مبارک شهید را شکافته و سوراخ عمیقی ایجاد کرده و جمجمه را شکسته بود سیدکامل روایت کرده است که «کفن از قسمت سر آغشته به مقدار زیادی خون خشک شده بود. البته جسم غرق در خاک بود چرا که لحد فوقانی را گورکن نگذاشته بود… ریش شهید صدر را سوزانده بودند و اثر گلولهای بالای یکی از چشمها که پیشانی مبارک شهید را شکافته و سوراخ عمیقی ایجاد کرده و جمجمه را شکسته بود. آن سوراخ را با پنبهای که به یک تکه خون غلیظ تبدیل شده بود، پوشانده بودند…. من کفن قدیمی را باز کردم تا با کفن جدید جایگزین کنم. وقتی شکم شهید مشخص شد دیدیم چند زخم چاقو روی آن وجود دارد و خون اطراف و روی آنها را پوشانده بود.» روایت کردهاند که خود صدام لعنت الله علیه، به شهید صدر شلیک کرد.
وضعیت خانواده پس از شهادت شهید صدر
پیش از شهادت آیتالله صدر، ایشان به همراه خانواده مدتی را حصر خانگی میشوند. با این وصف مردم حتی میترسیدند تا کتابهای ایشان را در منازلشان نگهداری کنند. خانواده در حصر نیز در عسرت شدید افتادند و حتی نان ساده نیز به سختی به آنها میرسید. پس از شهادت آیتالله صدر نیز خانوادهشان کماکان در حصر ماند و نهایت سال ۲۰۰۳ یعنی پس از سقوط صدام بود که خانم صدر توانست از عراق خارج شود و نزد خانواده خود در ایران بیاید. در تمام این سالها خانواده ایشان در ایران خبری از او نداشتند.
سال ۱۳۷۷ نیز دو داماد بانو فاطمه صدر (مصطفی و مومل) به همراه پدرشان آیتالله العظمی سیدمحمد صدر (پسرعموی آیتالله سیدمحمدباقر) توسط رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند. پس از آن بود که بجز حجتالاسلام والمسلمین سید مقتدی صدر، دیگر داماد بانو فاطمه صدر، مردی در این خانواده نماند. به همین دلیل نیز در صفحهای از کتاب «به رنگ صبر» بانو فاطمه صدر به مورخ کتاب یعنی فاطمه نقوی که – برای گفتوگو به منزل خانم صدر رفته – میگوید که: اینجا راحت باش، ما اینجا مرد نداریم و همه مردهای ما را صدام شهید کرده است.
https://tejaratgardan.ir/?p=71308