“خانههای بیعروس”
به گزارش تجارت گردان ، در سکوت کوچههایی که باد خاطرات را با خود میبرد، خانههایی ایستادهاند که هرگز آینهدار جشن عروسی نبودهاند. اتاقهای خالیای که در انتظار نواری سرخ بر درگاهشان، سالهاست بیپاسخ ماندهاند.
دخترانی که روزی در پیچوخم کتابهای کنکور، آیندهای درخشان را میجستند، امروز در دهه چهارم زندگی، تنها با سایههای بلند آرزوهای تحققنیافته روبرو میشوند. آنها فرزندان دهه شصتاند؛ نسلی در میانه توفان سنت و مدرنیته، میان دیپلمهای دانشگاهی و فشارهای فرهنگی، میان استقلال و انتظارات جامعه.
رقص نابرابر آمار و واقعیت
با وجود رشد چشمگیر تحصیلات و اشتغال زنان، بسیاری از این دختران اکنون با واژهای سنگین دستوپنجه نرم میکنند: “تجرد قطعی”. این دیگر فقط یک عدد در جدولهای آماری نیست، بلکه سرنوشت محتوم هزاران زن تحصیلکردهای است که جامعه به آنها گفت “بال پروازت باش”، اما بعد فراموش کرد بپرسد: “پس تکلیف آشیانهات چه میشود؟”
چرا ازدواج نکردند؟
پاسخ این سؤال، تکههای پراکنده یک پازل اجتماعی است:
- تحصیلات عالی که سن ازدواج را به تأخیر انداخت،
- وسواس در انتخاب که گاهی به اجبار تبدیل شد،
- مردانی که یا ازدواج کردند یا به دنبال زنان جوانتر رفتند،
- هزینههای سرسامآور ازدواج که عشق را به کالایی لوکس تبدیل کرد،
- شکاف نسلی که دختران مدرن را به خانوادههای سنتی پیوند زد.
سقف شیشهای سنت
در فرهنگی که مردان را به ازدواج با زنان جوانتر تشویق میکند، هر سالی که به عمر دختران اضافه میشد، از دایره انتخاب آنها کم میکرد. پس از ۳۵ سالگی، حتی تحصیلات و موقعیت اجتماعی نیز نتوانست وزن سنگین “نگرانیهای فرزندآوری” را از دوش آنها بردارد.
راهحل یا تسلیم؟
به آنها گفته میشود: “وسواس را کنار بگذارید، با مردان مطلقه یا بیوه ازدواج کنید.” اما آیا این واقعاً راهحل است؟ یا فقط پذیرفتن شکستی است که سیستم اجتماعی بر آنها تحمیل کرده؟
پایاننامهای نانوشته
این دختران حالا دیگر “نسل قربانی” نام گرفتهاند؛ قربانی تضادهای یک جامعه در حال گذار. آنهایی که قرار بود هم چرخدنده اقتصاد باشند، هم مادران آینده، هم حافظان سنت و هم پیشگامان مدرنیته. اما در نهایت، تنها ماندند؛ با کلیشکهای اجتماعی که مثل برچسبهای روی پیشانیشان چسبیده: “بیشازحد سختگیر”، “زیاد تحصیلکرده”
و اینگونه، خانههای بیعروس، روزبهروز بیشتر میشوند؛ در سکوت.
https://tejaratgardan.ir/?p=362306














