×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

ویژه های خبری

امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
رستم در پستو؛ باب‌اسفنجی درچشم مخاطب/ بیماری فرهنگی درکمین کودک

به گزارش خبرنگار مهر، بدون شک همه ما تلاش‌های یک کودک را در کنار یک فروشگاه اسباب‌بازی برای متقاعد کردن والدین خود جهت خرید اسباب‌بازی موردعلاقه‌اش را دیده و شنیده‌ایم و شاید با کمی دقت در محصولی که او به آن اشاره می‌کند، متوجه شده باشیم منظورش یک اسباب‌بازی یا بازی است که بر روی آن تصاویر یا نشانه‌هایی از کاراکترهای محبوب خارجی وجود دارد. صحنه‌ای که در ادامه این اتفاق خواهیم دید نیز تقریباً از پیش مشخص است. اگر خانواده با درخواست کودک موافقت‌کند، با احتمال بسیار زیاد خرید آن‌ها همان محصول موردنظر کودک خواهد بود.
شاید جالب باشد که به صورت مصداقی برای این پیش‌فرض اشاره‌ای به خاطره‌ای داشته باشم، دو سال پیش در نمایشگاه سالانه بازی و اسباب‌بازی با یک تولیدکننده عروسک‌های پولیشی صحبت می‌کردم. پس از کمی سوال و جواب که بین‌مان رد و بدل شد و او از دغدغه‌ی من نسبت به کمبود کاراکترهای ایرانی در بازار اسباب‌بازی اطلاع یافت، کمی در پستوهای غرفه‌اش گشت و گذار کرد و بعد از لحظاتی عروسک وارفته‌ای را برایم آورد و گفت این عروسک پولیشی «رستم»، قهرمان ایرانی است. در کنار آن، عروسک دیگری قرار داشت که به گفته تولیدکننده، «سهراب» بود. با دیدن این صحنه، لرزیدن اعضای بدن فردوسی در گور را حس کردم و از این همه احترام و بزرگداشتی که برای این پهلوانان ایرانی قائل شده بودند، زبانم بند آمد! اما بعد از کمی سکوت بالاخره به حرف آمدم و از علت پنهان‌کردن این عروسک و در عوض، قراردادن عروسک باب‌اسفنجی در بالاترین مکان غرفه (که از دورترین فاصله، اولین تصویری بود که به چشم می‌آمد) پرسیدم. پاسخ این تولیدکننده نیز با پاسخ‌های مرسوم این روزها چندان تفاوتی نداشت؛ «رستم و قهرمانان ایرانی برای مخاطب ایرانی و خصوصاً کودک ایرانی ناشناخته هستند و کودک تمایلی به داشتن این عروسک‌ها ندارد. درواقع مخاطب ایرانی اصلاً تقاضای عروسک شخصیت‌های ایرانی را ندارد. در مقابل، کاراکتری همچون «باب‌اسفنجی» مشتری را از هر نقطه‌ای از این نمایشگاه به سمت غرفه ما می‌آورد و خیلی بعید است که دستِ‌خالی از اینجا برود. بنابراین عقل سلیم به من می‌گوید که با گذاشتن عروسک «رستم» و «سهراب» در جلوی غرفه، فقط مکان اضافی اشغال می‌کنم و باعث کاهش فروش و سود خودم می‌شوم…»

هنوز هم مشخص نیست پیکان اتهام را به سمت چه کسی یا کسانی باید نشانه رفت. اما به نظر می‌رسد مسئله بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی باشد که به نظر می‌رسد. در این گزارش تصمیم‌گرفتم کمی مسئله را متوجه خانواده ایرانی قرار دهم!
در موضوع کم‌توجهی به کاراکترهای ایرانی، معمولاً مسئولان، تولیدکننده‌ها و انیمیشن‌سازها و … را مقصر می‌دانیم که البته تاحدی هم درست است. ناشناخته‌بودن کاراکترهای ایرانی برای کودک بسیار بر روی انتخاب نشدن این کاراکترها از سوی او مؤثر است. باید بپذیریم که هنوز در این بخش ضعف‌های جدی داریم و نتوانستیم قهرمانان بومی‌مان را به خوبی به مخاطب ایرانی (چه کودک و چه بزرگسال) معرفی کنیم. اما نباید از نقش بسیار مهم خانواده در چگونگی شکل‌گیری نگاه کودک به اتفاقات مختلف هم غافل شویم.
شاید سرنخ ماجرا را بتوان از جریانی دنبال کرد که مدت‌هاست در کشورمان تحت عنوان‌هایی همچون خودباختگی فرهنگی رواج یافته است و متأسفانه روزبه‌روز در حال افزایش است. خانواده‌ای ایرانی نیز خواه یا ناخواه در این جریان قرار می‌گیرند و دومینووار این باور به کودک نیز الهام می‌شود که در هر محصولی بهترین ِآن، خارجی است.

بخش مهمی از اینکه کودک چگونه به مسائل نگاه می‌کند و در چه فضایی رشد می‌کند، متوجه والدین است. اینکه کودک در خانواده‌ای رشد کند و از ابتدا به او اینگونه القا شود که هرچیزی با برند ایرانی، ضعیف و بی‌کیفیت است و محصول خارجی به انسان شخصیت می‌دهد، نباید از این کودک توقع انتخاب محصول ایرانی (به‌طورخاص کاراکترایرانی) را داشت. چراکه او استفاده از محصول با برند ایرانی را ضعف می‌داند و از داشتن محصول خارجی لذت می‌برد. درواقع وقتی بر روی اسباب‌بازی و یا لوازم‌التحریر او تصویر یک قهرمان ایرانی باشد، خود را مستحق تمسخر قرارگرفتن از سوی دیگران می‌داند و در مقابل با استفاده از محصولات با تصاویر قهرمانان خارجی، خود را دارای نیرویی ماورایی می‌داند که دیگران آرزوی رسیدن به او را دارند!
ازطرفی، خانواده خصوصاً در سنین ابتدایی کودک، بر عموم ورودی‌های کودک نظارت دارند. هیچ‌چیز همچون جذابیت و هیجان در سنین کودکی نمی‌تواند کودک را به خود جذب‌کند. موضوعی که تقریباً بخش جدانشدنی انیمیشن‌ها و قهرمان‌سازی‌های خارجی است. خانواده‌ای که به راحتی کودک را در معرض قهرمان‌سازی‌های انیمیشن‌های خارجی قرار می‌دهد، نباید توقع داشته‌باشد که کودک او بدون توجه به همه ورودی‌های خود، آن‌ها را کنار بزند و به دنبال کاراکتر و قهرمان ایرانی برود که تصور خاصی از آن ندارد. باید قبول کنیم وجود کتاب‌های تاریخی همچون «شاهنامه» به پدر و مادر ایرانی گوشزد می‌کند که ابتدا نیازاست تا خودتان این قهرمان‌ها را به خوبی بشناسید و سپس تلاش کنید با شناختی که از کودک خود دارید، این قهرمانان را در قالبی جذاب و هیجان‌انگیز برای او روایت کنید. درواقع مشکل اصلی اینجاست که والدین برای رشد و پرورش تربیتی و فرهنگی کودک‌شان به اولین و ابتدایی‌ترین ابزار بسنده می‌کنند و خود را به سختی نمی‌اندازند. چراکه اثرات فرهنگی دیر بازده ولی ماندگارترند و زمانی متوجه می‌شوند که دیگر کودک‌شان هیچ تمایلی به محصول ایرانی ندارد و حتی نسبت به آن متنفر است. این، یکی از بزرگ‌ترین خطراتی است که می‌تواند آینده یک کشور را به شدت مورد تهدید قرار دهد. بنابراین می‌طلبد که والدین تاحدی که ممکن است ضعف‌های موجود رسانه‌ای و تولیدی کشور در بخش کودک را خودشان برطرف کنند و اجازه مبتلا شدن کودک‌شان به این بیماری سخت را ندهند…! 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.