پس نمایندگان اعیان و عوام انگلیس تصمیم گرفتند تا با زبان دیگری، یعنی زبان هنر، به جناب چرچیل بگویند که دیگر پیر شده است و باید جایش را به جوانترها بدهد. بنابراین نقاش مشهور، گراهام ساندرلند را احضار کردند و با او به مشورت پرداختند. روزی که قرار شد نمایندگان اعیان و عوام انگلیس به مناسبت ۸۰ سالگی چرچیل از او تجلیل کنند، هدیه تولدشان به او یک «پرتره» ـ یا همان تابلو ـ از چهره جناب نخست وزیر بود که او را به طرز رقت باری تکیده، درمانده و بی رمق نشان می داد. تابلو را همان گراهام ساندرلند مشهور کشیده بود. چرچیل وقتی که به خانه رفت با حالتی برافروخته و پریشان تابلو را به زنش داد تا آن را بسوزاند، اما تابلو کار خودش را کرده بود، چرا که مدتی بعد چرچیل استعفا داد. در سرزمین من اما، در شرایطی که عمر بسیاری از مسؤلان و تصمیم گیرندگانش از عمر آن زمان وینستون چرچیل هم بسیار بیشتر است و مشکلات جسمی و خُلقی ایشان نیز به همین نسبت افزونتر، هیچ نقاش و هنرمند و جادوگری نمی تواند آن ها را وادار به استعفا و کناره گیری از قدرت کند و از آن ها بخواهد که جایشان را به نیروهای تازه نفس بدهند. این قبیل مسؤلان مخلص و نازنین، قربهً الی الله چنان به صندلی ها و جایگاه های شان چسبیده اند و پرچ شده اند که یحتمل جناب عزرائیل هم برای جداسازی ایشان از پست ها و مقام های دنیوی شان به زحمت و دردسر خواهد افتاد. تازه خوبست که همین حضرات دیگران را موعظه می کنند که دنیا ارزشی ندارد و نباید به آن دل بست. سماجت و اصرار حیرت انگیز این قبیل مسؤلان برای حفظ پست و جایگاه شغلی شان باعث می شود که کمتر نوبت به جوانترها برسد و گردش نخبگان و تزریق ایده های نو و ابتکارات تازه با کندی صورت بگیرد و کشور از رشد و توسعه لازم باز بماند.
https://tejaratgardan.ir/?p=117937