به گزارش ایسنا، باشگاه استقلال در تاریخ ۷۶ سالهاش فراز و نشیبهای فراوانی داشته است؛ از دو قهرمانی در آسیا گرفته تا سقوط به دسته سوم فوتبال ایران. کاظم اولیایی یکی از مدیرانی است که احتمالا هیچ استقلالی به اندازه استقلال دوره او، فراز و نشیبهای عجیب و غریبی تجربه نکرد چرا که آبیهای پایتخت با مدیریت او هم به قهرمانی و نایب قهرمانی آسیا رسیدند و هم حضور در دسته سوم فوتبال ایران را تجربه کردند.
اولیایی همچنین در مراحل انتقال باشگاه پاس به استان همدان یکی از افراد تصمیمگیرنده بود؛ باشگاهی که با یک قهرمانی آسیا در حال حاضر در دسته سوم فوتبال ایران دست و پا میزند. به همین دلیل اولیایی یکی از جعبهسیاههای فوتبال ایران محسوب میشود که در جریان اتفاقات ریز و درشت تنها باشگاههای قهرمان آسیای فوتبال ایران قرار داشته است. به همین بهانه به گفتوگو با او پرداختیم و سعی کردیم تا درباره مواردی که شاید تاکنون راجع به آن صحبت نشده بود، بحث و گفتوگو کنیم.
در ادامه گفتوگوی ایسنا با کاظم اولیایی را میخوانید:
* با شما پیش از این راجع به موضوع وقفی بودن باشگاه استقلال یا تاج و غیرشرعی و غیرقانونی بودن واگذاری این باشگاه با شما صحبت کردیم. موضوع دیگری که میخواهیم راجع به آن با شما صحبت کنیم، این است که چه بلایی سر برخی جامهای استقلال مانند قهرمانی دوم آبیها در آسیا رخ داد؟
– اولین کسی که بعد از انقلاب به باشگاه تاج رفت، آقای بادپا بود که باشگاه را غارت کرد. اتفاقا بوکسوری بود که خسروانی او را حمایت کرده بود. این جامها آب کردنی نیست چرا که ارزش مادی ندارد، بلکه ارزش معنوی دارد. احتمالا این جامها به عنوان مفرق برنج و استیل استفاده میشوند.
من این صحبتها را از قول آقای پورحیدری میگویم. بادپا اولین کسی بود که درهای باشگاه را شکست و باشگاه را غارت کرد. بعد از او میرزایی آمد و سپس کمیته و سازمان تبلیغات به ساختمان باشگاه رفتند که در حال حاضر ساختمان باشگاه تاج هم در اختیار سازمان تبلیغات است.
ما دو راه داشتیم. یکی این که در تهران بازی کنیم و قهرمان تهران شویم تا به عنوان سهمیه تهران به لیگ یک برویم یا این که به لیگ سه برویم و قهرمان شویم و به لیگ یک برسیم. آن انتخاب که استقلال به لیگ سه برود، انتخاب من بود چون راحتتر و سریعتر بود. آن زمان ما با حضور در لیگ سه با سه ماه بازی به لیگ یک رسیدیم.
* آقای اولیایی، یک از اتفاقاتی که در دوره مدیریت شما رخ داد و دست پرسپولیسیها آتو برای کلکل داده، حضور استقلال در لیگ دسته سوم بود. چرا چنین اتفاقی افتاد؟
آن زمان جناب آقای نوآموز رییس فدراسیون فوتبال بودند. ایشان لیگ را راه انداختند. آن زمان اغلب تیمهای تهرانی ظرفیت حضور در لیگ را داشتند به همین دلیل قانونی وضع شد که به هر استان سهمیهای اختصاص داده شود. این قانون غلطی بود. به تهران دو سهمیه داده شد و لیگ به لیگ یک، دو و سه تقسیم شد. برای لیگ یک و سه به تهران سهمیه دادند اما برای لیگ دو سهمیهای به تهران تعلق نگرفت.
مسابقات در دو گروه برگزار شد که قهرمانان آن به لیگ یک میرفتند. ما در آن سال از قهرمانی آسیا برگشته بودیم و دست به جوانگرایی زده بودیم. برایمان مهم نبود کجای جدول باشیم. در آن جدولی که بازی کردیم، سوم شدیم. تصمیم بر آن شد که تیمهایی که اول هستند به لیگ یک بروند، پس ما به لیگ یک نرفتیم.
ما دو راه داشتیم. یکی این که در تهران بازی کنیم و قهرمان تهران شویم تا به عنوان سهمیه تهران به لیگ یک برویم یا این که به لیگ سه برویم و قهرمان شویم و به لیگ یک برسیم. آن انتخاب که به لیگ سه برویم، انتخاب من بود چون راحتتر و سریعتر بود. آن زمان ما با حضور در لیگ سه با سه ماه بازی به لیگ یک رسیدیم.
* به این باور ندارید که این قانون برنامهای برای نابود کردن استقلال و پرسپولیس بود؟
– نه اینطور نیست. قانون غلطی بود که وضع شده بود. این سهمیهای بود تا قدرت تهران شکسته شود و دشمنی با استقلال و پرسپولیس نبود. این که به لیگ سه رفتن استقلال را به عابدینی ربط میدهند درست نیست. او اصلا تصمیمگیرنده نبود.
* حرف ما به این دلیل است که یک بار عابدینی عنوان کرد که میخواستند همان برنامهای که برای استقلال پیاده کنند را برای پرسپولیس هم پیاده کنند.
– متاسفانه توهم توطئه در کشور وجود دارد. باور من این نیست که قصد نابودی استقلال را داشتند. این یک تصمیمگیری اشتباه از سوی فدراسیون فوتبال بود. خاصیت فوتبال رقابتی این نیست که رقابت را محدود کنیم. یکی از اصول فیفا این است که رقابت را فقط در زمین میشناسد.
در این کشور مستقل یک دولتی آمد که رادیکالترین دولت بود. منظور من دولت آقای احمدی نژاد است. دولت آقای احمدینژاد که اشتباهات فراوانی در دوره او رخ داد. در زمان ایشان خبر آمد که فدراسیون فوتبال به دلیل مشکلات اساسنامه باید تعلیق شود. شبانه جناب آقای رییسجمهور و علیآبادی به قطر رفتند. امیر قطر جناب آقای بنهمام رییس وقت AFC را خواست و تعهد داد که با فیفا واسطه شود که هرچه فیفا بگوید قبول میکنیم به شرطی که تعلیق نشویم. به همین دلیل تعلیق نشدیم و کمیته ۶ نفره اساسنامه تشکیل شد.
اجازه دهید در این جا موضوعی را مطرح کنم. من از قبل انقلاب با این نظام بودم. من باورم این است که به استقلال دست پیدا کردیم و کشور مستقلی هستیم. در این کشور مستقل یک دولتی آمد که رادیکالترین دولت بود. دولت آقای احمدینژاد که اشتباهات فراوانی در دوره او گرفته شد. در زمان ایشان خبر آمد که فدراسیون فوتبال به دلیل مشکلات اساسنامه باید تعلیق شود. چه اتفاقی افتاد؟ کمیته انتقالی سر کار آمد و تعلیق نشد. حالا چرا تعلیق نشد؟
شبانه جناب آقای رییسجمهور و علیآبادی به قطر رفتند. امیر قطر جناب آقای بنهمام، رییس وقت AFC را خواست و تعهد داد که با فیفا واسطه شود که هرچه فیفا بگوید قبول میکنیم به شرطی که تعلیق نشویم. به همین دلیل تعلیق نشدیم و کمیته ۶ نفره اساسنامه تشکیل شد. آنها دو سال اساسنامه نوشتند. پس از آن، من نزد آقای رازینی، رییس دیوان عدالت اداری رفتم. به او قانون اساسی و اساسنامه را نشان دادم که با هم مغایر هستند. یعنی دولت ما اساسنامهای تصویب کرد که مغایر قانون اساسی کشور بود. این موضوع نشاندهنده زور فوتبال است.
یکی از بندهای اساسنامه و اصل ۳۶ قانون اساسی با هم مغایر بودند. قانون اساسی اصلی دارد که حاکمیت باید دادگستری تشکیل دهد و به هرکسی در این کشور ظلم شد، حق دارد به دادگستری مراجعه کند. در آن بند اساسنامه فدراسیون گفته شده شما هر شکایتی داشته باشید، حق ندارید به محاکم کشوری مراجعه کنید. در نتیجه در اساسنامه فدراسیون فوتبال این حق صلب شده است. مغایرتهای دیگری هم بین اساسنامه و قانون اساسی وجود داشت. آقای رازینی با هیات عمومی جلسه گذاشت و بنده توضیحاتی دادم و آنها هم قبول کردند اما ما نتوانستیم این بندها را اصلاح کنیم. به هر حال این قدرت فوتبال بود.
* آقای اولیایی یکی از تصمیمات عجیبی که در دوره مدیریت شما گرفته شد، سرمربیگری بیژن ذوالفقانسب در استقلال بود. چرا یک فرد پرسپولیسی به جای پورحیدری سرمربی استقلال شد؟
– این خاطره دارد. ما آن زمان در بد شرایطی بودیم. آقای پورحیدری آن زمان تحت فشار بود و تیم نتیجه نمیگرفت. این موضوع بعد از قهرمانی در آسیا بود. پس از قهرمانی آسیا، مختاریفر، نعلچگر، شاهین بیانی و… در بالاترین حد فوتبال و سنی بودند. اینها برای مسابقات آسیایی بسیار نیروهای خوب و باانگیزهای بودند ولی وقتی در مسابقات داخلی شرکت میکردیم، مقابل سایپا یا نفت انگیزه نداشتند. پس ما به ناچار آنها را کنار گذاشتیم و تیم را جوان کردیم.
وقتی تیم جوان شد، تیم میباخت. ما با بهمن ترکاشوند، کوروش تشزر، دولتآبادی، کامیار کاردار در مسابقات شرکت کردیم. شاید اصلا بعضی از این اسامی را نشنیده باشید ولی اینها آن زمان برای استقلال بازی میکردند. زمانی که تیم میباخت، فشار هوادار برای تعویض منصور پورحیدری زیاد شد. منصور پورحیدری که توقعات را بالا برده بود، نتوانست تحمل فشار بکند و به ما گفت که عوضش کنیم. ما به پورحیدری گفتیم که به او اعتقاد داریم و وفادار میمانیم. پورحیدری به ما گفت که پس اجازه دهید برای تیم سرمربی انتخاب کنم.
پورحیدری تحت فشار بود و قصد کنارهگیری داشت. او ناصر حجازی را به عنوان سرمربی معرفی کرد. قرار شد ناصر حجازی سرمربی استقلال شود. پورحیدری و مظلومی هم به عنوان سرپرست و کمک مربی. مرحوم حجازی رفت که فردا ساعت ۱۰ صبح برای امضای قرارداد بیاید. ساعت ۱۰ آمد و به من گفت که توافق دیروز را قبول ندارم. چون دوستانم به من گفتهاند که پورحیدری و مظلومی باید بروند تا من بیایم، پس دوباره به پورحیدری ماموریت دادیم که به شما اعتماد داریم و دوباره سرمربی تیم شو. آقای پورحیدری اما بیژن ذوالفقارنسب را معرفی کرد.
او ناصر حجازی را آورد. ما با حجازی جلسه برگزار کردیم و همه چیز تمام شد. قرار شد ناصر حجازی، سرمربی استقلال شود. پورحیدری و مظلومی هم به عنوان سرپرست و کمک مربی حضور داشته باشند. این توافق در حاشیه مجلس با اعضای هیات مدیره صورت گرفت.
مرحوم حجازی رفت که فردا ساعت ۱۰ صبح برای امضای قرارداد بیاید. ساعت ۱۰ آمد و به من گفت که حاجآقا من توافق دیروز را قبول ندارم. چون دوستانم به من گفتهاند که پورحیدری و مظلومی باید بروند تا من بیایم، در غیر اینصورت نمیآیم. ما دیدیم که او زیر توافق زده، پس به پورحیدری ماموریت دادیم که به شما اعتماد داریم و دوباره سرمربی تیم شو. آقای پورحیدری اما بیژن ذوالفقارنسب را معرفی کرد. حالا چرا ایشان چنین کاری کرد؟ چون میدانست من نظر مثبتی روی ذوالفقارنسب دارم.
* اما ذوالفقارنسب پرسپولیسی بود.
– این الان از نظر شما مهم است. ما راجع به فوتبال حرفهای صحبت میکنیم. یک زمان باید این تابوها شکسته شود. آن زمان آقای ذوالفقارنسب تمام مراحل فوتبال را طی کرده بود و دکترایش را از بلژیک گرفته بود. اگر آن زمان میخواستیم در حد آقای ذوالفقارنسب سرمربیای انتخاب کنیم باید آقای حجازی را انتخاب میکردیم. چون آقای حجازی پیشنهاد ما را نپذیرفت، به سراغ ذوالفقارنسب رفتیم.
* درگیری داربی ۷۳ در زمان مدیریت شما رخ داد. درست است که شما برای بازیکنان بازداشتی ساندویچ برده بودید؟
– این خیلی بحث دارد. من وقتی برای بازیکنان استقلال ساندویچ بردم، به یک باره دیدم که چند نفر از بازیکنان پرسپولیس مثل داداشزاده هم آنجا هستند و مجبور شدم چند ساندویچ هم برای آنها بخرم.
* چرا چنین اتفاقاتی افتاد؟
– وقتی ما راجع به استانداردسازی صحبت میکنیم منظورمان همین است. یکی از ایراداتی که فیفا به ما گرفته به همین خاطر است. پلیس اجازه حضور در استادیوم فوتبال را ندارد. این اواخر هم با لباس مبدل میآیند اما در محدوده داخلی ورزشگاه، افراد داوطلب و هواداران باید همه کارها را انجام دهند. اگر در بازی ملی یک نفر با لباس پلیس داخل رینگ ورزشگاه باشد، اجازه برگزاری بازی داده نمیشود. پلیس اما یک زمانی در داخل زمین دخالت میکرد و همان جا دستبند میزد و میبرد.
یک خاطره برایتان تعریف کنم. یک زمانی آقای حسین عسگری را داخل گونی کردند و بردند. چون در بازیای که پاس باخته بود، عسگری داور بود. به او میگفتند چرا پاس باخته است؟ با آقای ملاحی راجع به پاس که این اواخر خیلی دلسوز پیدا کرده، صحبت میکردم. او خودش میگفت که بعضی اوقات که پاس ضعیف بود یا فیروز کریمی میگفت بازی نکنیم، اعلام میکردیم به لحاظ امنیتی صلاح نیست بازی برگزار شود و چهار ساعت یا یک روز بازی را عقب میانداختند.
ما یکی از چالشهایی که داشتیم این بود. آقای پاشازاده جوانان ما بازی میکرد و ما میخواستیم او را به بزرگسالان بیاوریم. در آن زمان چند بازیکن استقلال به خاطر پول برای ما گربه رقصانی کردند. آنها گفته بودند که اگر پول نگیرند، بازی نمیکنند و ما هم ترسیدیم که نکند گول بخورند و بازی نکنند. به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم که پاشازاده را از جوانان به بزرگسالان بیاوریم. به یک باره که او در بزرگسالان خوب عمل کرد، باشگاه پاس گفت این سرباز است و باید به ما بدهید.
ما سر محمد تقوی و محمود فکری هم این دعوا را داشتیم. آنها یکهو دست روی بازیکن ما میگذاشتند و میگفتند سرباز است. من برای این نفرات به عنوان محافظ شخصی اعضای هیات مدیره دفترچه گرفتم. ما در ستاد کل برای بازیکن ورق جابهجا میکردیم. آنها (باشگاه پاس) مطلقا هر کاری دلشان میخواست در فوتبال انجام میدادند.
* از داربی ۷۳ فاصله نگیریم، چه شد که بازیکنان بازداشت شدند؟
– پلیس سه تا از بازیکنان ما و سه تا از بازیکنان پرسپولیس را دستگیر کرد و آنها را به کلانتری نزدیک خیابان ۳۰ تیر و وزارت امور خارجه برد. البته باید بگویم خداوکیلی محرمی با امیر (قلعهنویی) دعوا را شروع کرد و امیر دعوا را شروع نکرد. محمود فکری هم به حمایت از امیر وارد دعوا شد.
خیلی شلوغ شده بود و هرکسی را با یک ماشین به یک جایی بردند. بعد دو ساعت دنبال بازیکنان بودیم. من با پدر صادق ورمرزیار دوست بودم. او به من زنگ زد که خبر داری صادق را گرفتهاند؟ همین شد که ما به اداره آگاهی رفتیم. دیدیم آنها را به اتاقی انداختهاند. آن بندگان خدا بعد از بازی مستقیم به بازداشتگاه رفته بودند و گرسنه مانده بودند، به همین دلیل من رفتم برایشان ساندویچ خریدم. وقتی برگشتم، دیدم از آن طرف صدا میآید. دیدم در اتاق کناری پرسپولیسیها بازداشت شدهاند. رفتم برای آنها هم ساندویچ خریدم.
* آنها یک شب در بازداشتگاه ماندند؟
– نه اصلا اینطور نیست. ما هم بالاخره کم اعتبار نداشتیم و شب آنها را بیرون آوردیم. من و آقای عابدینی پیگیر کار شدیم و از وزارت کشور کمک گرفتیم تا آنها همان شب آزاد شوند.
مقام معظم رهبری، به عنوان فرمانده کل قوا دستور دادند که تیمهای نظامی و انتظامی حق شرکت در مسابقات قهرمانی و حرفهای را ندارند و اگر هستند، کنار بکشند. حسب دستور رهبری، آقای احمدی مقدم جلساتی برگزار کرد و کارشناسانی در این جلسات حضور پیدا کردند.در ابتدا میخواستند پاس را منحل کنند ولی انحلال پاس از نظر من عواقبی داشت. من گفتم چرا پاس را منحل کنیم؟ من قبول دارم که بین انتقال و انحلال بنده مقصر هستم. من گفتم که باید باشگاه منتقل شود. خدا شاهد است که اصلا بحث انتقال باشگاه به همدان نبود اما چون آقای مرادی، استاندار همدان به آقای احمدی مقدم نزدیک بود، باشگاه به همدان داده شد. در صورتجلسهای که در آن جلسه تنظیم شد، قرار شد که سالی ۵۰۰ میلیون تومان و ۱۰ سرباز نیروی انتظامی تقبل کند و تیم به جای دیگه منتقل شود اما جایی نبود که از پاس میزبانی کند. استان همدان هم تعهد داد که هزینههای این باشگاه را بدهد اما بعدا زیر تعهدشان زدند.
* میخواهیم به سراغ باشگاه پاس برویم. شما در جریان انتقال باشگاه پاس به همدان بودید. چرا باشگاه قهرمان آسیا به همدان منتقل شد؟
– قصه پاس همدان مفصل است. وقتی برای ارگانی در جهت برقراری امنیت و امور انتظامی بودجه تعیین میشود، باید در همان جهت هزینه شود. آیا شما به عنوان یک شهروند راضی هستید از پولی که بابت امنیت شما در نظر گرفته شده، برای فوتبال حرفهای هزینه شود؟ در آن برهه زمانی اطراف تهران اگر یادتان باشد ماجرای بیجه رخ داد. او دو سال جوانان مملکت را بیسیرت کرد و چند نفر را هم کشت. بیجه را در نهایت بازداشت کردند. پس از بازداشت بیجه از نیروی انتظامی پرسیدند که شما کجا بودید؟ چرا محدوده مثلثیای که بیجه جنایت کرده را پوشش نداده بودید؟ آنها گفتند که ما ماشین نداشتیم و اعتبار کمی هم داریم. این یک مورد.
مورد دوم، ریگی جادهی کرمان – بم را بست و ۴۸ ساعت جاده را در اختیار داشت. هر کسی آمد را غارت و چپاول کرد و کشت. خدا بیامرزد رییس نیروی انتظامی استان کرمان را هم بازخواست کردند که چرا جاده ۴۸ ساعت بسته شده ولی نیروی انتظامی گشت نداشته است؟
همین دو مورد باعث شد که عدهای وکلا شکایتی طرح کردند که نیروی انتظامی به وظیفهاش عمل نکرده است. اولین موضوعی که مطرح شد درباره باشگاه پاس بود. گفتند ۶۰ ماشین و ۱۵۰ نیرو به فوتبال مشغول هستند. آنها گفتند آیا آقای قالیباف مجاز است یک میلیاد و ۲۰۰ میلیون تومان از بودجهی انتظامی را به آقای دنیزلی و ۷۵۰ میلیون تومان به آقای عزیزی بدهد و از آن طرف نیروی انتظامی پول بنزین و ماشین برای برقراری امنیت نداشته باشد؟
کار به شورای نظامی مشاوران رهبری رسید. آنها موضوع را به گوش مقام معظم رهبری رساندند و پرسیدند که آقای قالیباف به جای خرج بودجه نیروی انتظامی برای برقراری امنیت، این بودجه را در فوتبال خرج میکند. مقام معظم رهبری، به عنوان فرمانده کل قوا دستور دادند که تیمهای نظامی و انتظامی حق شرکت در مسابقات قهرمانی و حرفهای را ندارند و اگر هستند، کنار بکشند.
مثلا ملوان هم ۶۸ سال زیر نظر نیروی دریایی ارتش بود اما الان زیر نظر مناطق آزاد است. یا وزارت دفاع یک کارخانه به نام کارخانه باتریسازی نیرو داشت که بعدا اسمش تغییر کرد. آنها تیمی درست کردند به نام صبا باتری که مستقیما زیر نظر وزارت دفاع بود.
حسب دستور رهبری به عنوان فرمانده کل قوا، آقای احمدی مقدم جلساتی برگزار کرد و کارشناسانی در این جلسات حضور پیدا کردند. یکی از آن کارشناسان، از دوستان آقای احمدی مقدم، بهروز مرادی، استاندار همدان بود. آنها قرار بود دستور رهبری را با کمترین هزینه اجرایی کنند. یکی از کارشناسان آن جلسات هم من بودم.
در ابتدا میخواستند پاس را منحل کنند ولی انحلال پاس از نظر من عواقبی داشت. من گفتم چرا پاس را منحل کنیم؟ آن را به توانمندیهای دیگری منتقل کنیم. باشگاه پاس که فقط تیم فوتبال نداشت، چندین تیم در رشتههای مختلف داشت. حتی خبرگزاری هم داشت.
من قبول دارم که بین انتقال و انحلال بنده مقصر هستم. من گفتم که باید باشگاه منتقل شود. خدا شاهد است که اصلا بحث انتقال باشگاه به همدان نبود اما چون آقای مرادی، استاندار همدان به آقای احمدی مقدم نزدیک بود، باشگاه به همدان داده شد. در صورتجلسهای که در آن جلسه تنظیم شد، قرار شد که سالی ۵۰۰ میلیون تومان و ۱۰ سرباز نیروی انتظامی تقبل کند و تیم به جای دیگه منتقل شود اما جایی نبود که از پاس میزبانی کند.
در نهایت آقای مرادی، استاندار همدان پاس را پذیرفت. در آن سه سال که نیروی انتظامی هم پول داد، باشگاه اوضاع خوبی داشت اما استان همدان ظرفیت هزینه ورزش حرفهای را نداشت که یکی از دلایل آن، صنعتی نبودن همدان بود.
در نهایت باید بگویم که تصمیم بر این شد که باشگاه پاس از زیر نظر نیروی انتظامی خارج شود و به بخش خصوصی سپرده شود. استان همدان هم تعهد داد که هزینههای این باشگاه را بدهد اما بعدا زیر تعهدشان زدند.
* در پایان میخواهیم از شما بپرسیم، اگر به عقب برگردیم باز هم نظرتان انتقال پاس بود؟
– باز هم میگویم باید باشگاه پاس به فعالیتش ادامه میداد و انحلالش درست نبود. بعدها چندین نفر از پاسیها با ما جلسه گذاشتند. ما گفتیم مگر شما پاس را نمیخواهید؟ این باشگاه خدمت شما، ادارهاش کنید. آقای فرکی و دیگری و دیگری میگویند که یک قراردادی به ما بدهید تا من به عنوان سرمربی بازیکن بگیرم و ۱۵۰ میلیارد تومان هزینه کنم تا این تیم برگردد. این ۱۵۰ میلیارد تومان را چه کسی میخواهد هزینه کند؟ تازه در فوتبال حرفهای ایران. به نظرم بهترین راهش، کاری بود که ما آن زمان انجام دادیم. یک راه دیگرش هم همین راهی است که آقای فرکی گفت.
باید بگویم که نزدیک ۷۰ سال پیش شورای عالی ورزش کشور به ریاست شاه مصوبهای دارد که شرکتهای دولتی حق دارند فلان درصد برای فوتبال آماتور هزینه کنند. شرکت دخانیات، هما، برق و راهآهن باشگاه داشتند. ما اگر آن مصوبه را ۴ سال یا ۱۵ سال بعد تعمیمش میدادیم و از شرکتهای دولتی به شرکتهای خصوصی منتقل میکردیم، مانند کشورهای دیگر میشد. تنها باشگاهی که در کشور طبق قانون خصوصیسازی، خصوصی شد، راهآهن بود. الان راهآهن کو؟
انتهای پیام